ییلاق

/yeylAq/

برابر پارسی: تابستانگاه، سردسیر

معنی انگلیسی:
summer-quarter, the country, summer - quarters

لغت نامه دهخدا

ییلاق. [ ی َی ْ / ی ِی ْ ] ( ترکی ، اِ مرکب ) از یی [ = یای ] به معنی تابستان و لاق که پسوند مکان است ، به معنی جایی که در تابستان سکنی گزینند. سردسیر.مقابل قشلاق ، گرمسیر. جای تابستانی. تابستانگاه. مصیف : تقییظ؛ ییلاق رفتن. تصیف ، اصطیاف ؛ ییلاق کردن. ( یادداشت مؤلف ). جای سرد و هوادار که به فصل تابستان درآن باشند. مقابل قشلاق که جای باش فصل زمستان است. ( آنندراج ). جای باش تابستان یعنی جای سرد و خوش هوایی که در مدت تابستان در آن توقف کنند. ( ناظم الاطباء ). || چراگاه. || میدان. ( آنندراج ).

ییلاق. [ ی َی ْ / ی ِی ْ ] ( اِخ ) ازبلوکات کردستان ، حد شمالی دهات گروس ، شرقی اسفندآباد، جنوبی امیرآباد و غربی سنندج ، مرکز قروه و عده قرا 146 است. ( از یادداشت مؤلف ). نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان سنندج. این دهستان در خاور شهرسنندج واقع و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است : از طرف شمال شهرستان بیجار، از جنوب : دهستان گاورود بخش حومه سنندج و دهستان بیلوار شهرستان کرمانشاه ، از خاور: دهستان اسفندآباد بخش قروه ، از باختر: دهستانهای حسین آباد و حسن آباد بخش حومه سنندج. آب و هوا: دشت ییلاق در ارتفاع متوسط 1800 گز واقع شده ، به همین مناسبت هوای آن سردسیر و در زمستان به شدت سرد و طولانی است. تابستان آن معتدل و مخصوصاً شبهای آن بسیار خنک و فرح بخش است. در شمال و جنوب و غرب آن ارتفاعات بسیار دیده می شود که ارتفاع بلندترین قله کوه باختری 2672 گز و بلندترین قلل شمالی 2211 گز است. عرض و طول دشت ییلاق در حدود 30 الی 40 هزار گز و یکی از حاصلخیزترین نقاط منطقه کردستان می باشد. ارتفاع دهگلان مرکز دهستان از سطح دریا 1811 گز است. رودخانه : از ارتفاعات جنوب ، باختر، و شمال دهستان ، رودخانه های کوچک و متعددی به طرف شهرستان بیجار جاری و در آن شهرستان به رودخانه قزل اوزن منتهی می گردند. مهمترین آنهاعبارتند از: رودخانه های آرزند، کبودخانی ، سیس ، گرگ آباد، قوری چای ، میرکی ، بله دستی ، شیدا. محصول عمده دهستان غلات و لبنیات است. شغل سکنه دهستان زراعت و گله داری است. راه شوسه سنندج به همدان تقریباً از وسطدهستان می گذرد و در فصل خشکی به اکثر قراء دهستان اتومبیل می توان برد. قسمتی از قراء دهستان ییلاق ، جزء بخش حومه و قسمتی جزء بخش قروه می باشد. دهستان ییلاق از 133 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنه آن در حدود 25هزار تن و قراء مهم دهستان به شرح زیر است : دهگلان ، بلبان آباد، باشماق ، سرنجیانه ، سیس ، چشمه منتش ، آلی پینک ، کروندان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستانهای بخش حوم. شهرستان سنندج . این دهستان در خاور شهر سنندج واقع است . دشت سردسیر. و مرکز دهستان . از سطح دریا ۱۸۱۱ متر ارتفاع دارد. محصولش غلات و لبنیات است . غلات آن به طور دیم کاشته میشود. راه شوسه از وسط این ده می گذرد . این دهستان ۱۳۳ آبادی بزرگ و کوچک دارد که سکن. آن ۳۵٠٠٠ تن میباشند.
سردسیر، کوهپایه وجای سرد، ضدقشلاق، ایلاق هم گویند، محل خوش آب وهوای خارج شهرجهت سکونت درفصل تابستان
جای باش تابستان منطق. خوش آب و هوا که هنگام تابستان بدانجاروند مصطاف .

فرهنگ معین

(یِ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - کوهپایه ، جای سردسیر. ۲ - اقامتگاه تابستانی ، جای خوش آب و هوا.

فرهنگ عمید

۱. سردسیر، کوهپایه و جای سرد.
۲. محل خوش آب وهوا در خارج شهر که در فصل تابستان در آنجا به سر می برند، ایلاق.

دانشنامه عمومی

ییلاق یا تابستانگاه به مناطق سردسیری که عشایر در کوچ سالانه خود به عنوان اقامتگاه بهاره و تابستانه انتخاب می کنند گفته می شود. در مقابل به مناطق گرمسیری که عشایر به عنوان اقامتگاه پاییزه و زمستانه خود انتخاب می کنند قشلاق گفته می شود. بیشتر عشایر و ایلات به ییلاق و قشلاق می روند. [ ۱]
ییلاق ( فارسی، اِ مرکب ) از یی به معنی تابستان و لاق که پسوند مکان است، به معنی جایی که در تابستان سکنی گزینند. سردسیر. مقابل قشلاق، گرمسیر. جای تابستانی. تابستانگاه. مصیف: تقییظ؛ ییلاق رفتن. تصیف، اصطیاف؛ ییلاق کردن. جای سرد و هوادار که به فصل تابستان در آن باشند. مقابل قشلاق که جای باش فصل زمستان است. جای باش تابستان یعنی جای سرد و خوش هوایی که در مدت تابستان در آن توقف کنند. . چراگاه. [ ۲] [ ۳]
در زبان فارسی ییلاق یا تابستانگاه به کوهپایه، جای سردسیر یا اقامتگاه تابستانی، جای خوش آب و هوا ییلاق نیز گفته می شود[ ۴]
تا پیش از جنگ اول جهانی عشایر بدنهٔ اصلی جامعه در مناطق کوهستانی ایران را تشکیل می دادند. برای مثال، در دورهٔ جنگ های روس - ایران بخش مهمی از مردم ارسباران، که بار اصلی جنگ را به دوش می کشیدند، زندگی عشایری داشتند. [ ۵] بنابراین طبیعی است که تنظیم سکونتگاه حافظان مرزها دغدغهٔ اساسی حکومت مرکزی بود. خودمختاری عشایر تا حد زیادی در حفاظت مراتع ییلاق ها مؤثر بود و دولت مرکزی دخالت چندانی در تخصیص چراگاه به ایلات متخاصم نداشت. مرکزگرایی افراطی دوران رضا شاه قواعد بین ایلی را مختل کرد[ ۶] ؛ به تدریج عشایر ساکن شدند و روستائیان ساکن مجاور ییلاق ها به تخریب مراتع پرداختند. فروپاشی اجتماعی ایل قشقایی در نتیجه تخریب مناسبات ارضی به مثابه نمونه ای تراژیک توسط محقق آمریکایی، لوئیس بک، به خوبی توصیف شده است. [ ۷] آنچه مسلم است تنظیمات مربوط به حدود ییلاق ها و قشلاق ها، و حقوق مالکیتی عشایر نقشی مؤثر در شکل گیری ایران نوین داشته است. [ ۸]
زندگی در ییلاق تنها در بخش محدودی از سال ادامه می یافت. عشایر در سرزنده ترین شرایط طبیعت وارد ییلاق می شدند، و آنجا را در حالت پژمردگی طبیعت ترک می کردند. این تضاد در چشم انداز الهام بخش ترانه ها و ادبیات فولکوریک است که تا حدودی تا زمان کنونی حفظ شده اند. در میان قبایل ترک زبان، که اکثریت عشایر را تشکیل می دهند، موسیقی عاشیق ها گنجینه ای غنی از وصف تصویر ذهنی ییلاق است. در اینجا، برای مثال، ابیات آغازین یک ترانهٔ عاشیقی را می آوریم:
عکس ییلاقعکس ییلاق
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

هدیش, سردسیر

مترادف ها

country (اسم)
سامان، خاک، سرزمین، کشور، مملکت، دیار، ییلاق، مرز و بوم، دهات، بیرون شهر

summer (اسم)
ماشین جمع زنی، ییلاق، تابستان، فصل تبستان

فارسی به عربی

بلاد , صیف

پیشنهاد کاربران

آگا محمد که میگی ریشه اسم مغولی بهت پیشنهاد میکنم خودت داخل دیکشنری معنی هر کلمه ای که دلت میخواد رو چک کنی که ترکیش چی میشه و مغولیش چی میشه ، اونوقت میفهمی که شباهت ترکی ( از ترکی اویغور های چین تا تاتار
...
[مشاهده متن کامل]
های کریمه و قشقایی های ایران ) با فارسی بسیار بیشتر هست تا مغولی و معدود لغات مشترک بین مغولی و ترکی هم بخاطر لغات بین فرهنگی مثل اسامی میوه هاست که در مغولستان نمیرویند ، تنها شباهت زبان ترکی و مغولی ساختار پیشوندی پسوندی شان است ولاغیر

ییلاق به زبان سنگسری
خیل khil
عجب نادانهایی پیدامیشه. ییلاق فارسیه ومعادل ترکیش میشه یازلیک؟اولا ییلاق نه یایلاخ که ازدوقسمت یای اخ ( اق ) که یای میشه تابستان ولاخ معنی وپسوند مکان هست وقشلاخ =قش یعنی زمستان لاخ.
واژه ییلاق
معادل ابجد 151
تعداد حروف 5
تلفظ yeylāq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی، مقابلِ قشلاق]
مختصات ( یِ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی yeylAq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
واژه ییلاق
معادل ابجد 151
تعداد حروف 5
تلفظ yeylāq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی مقابلِ قشلاق]
مختصات ( یِ ) [ په. ] ( اِ. )
آواشناسی yeylAq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
دوست عزیزی که معنی ییلاق در ترکی را یازلیک عنوان کرده است، یازلیک در ترکی به لباس نازکی که در تابستان میپوشند گفته می شود کلمات دیگری هم داریم که ساختار مشابه دارند مثل آرخالیک ( آرخالیق ) یعنی لباسی به
...
[مشاهده متن کامل]
رو دوش می اندازند چیزی مثل کت یا شنل و . . . . و یا ترلیک که همان عرق گیر یا زیرپوش است . پس لیک پسوند مکان نیست که یازلیک محل تابستان گذرانی باشد.

ییلاق یک واژه کاملا پارسی است. چون ترکی آن می شود یازلیک واژه ییلاق صد درصد پارسی است.
ییلاق از دو تکواژ ساخته شده است:
( لاق ) پسوندِ مکانی است که از ( لاخ / لاک ) برگرفته شده است بمانند سنگلاخ و. . .
بخشِ نخستِ تکواژ یعنی "یِی" یا "ای" نیز با بازگشت به ریشه یِ نخستین واژه ( یَخ ) یافت می شود.
واژه ice etymology یا ( یخ ) را جستجو کنید تا برایتان همه چیز روشن شود.
آقای کشاورز راجع به قیش لاق حرف زدی. لطفا راجع به یای لاق هم حرف بزن. راجع به ساقدوش و سولدوش و شاباش هم حرف بزن. . . انرژیت تخلیه می شود. اسم روستای بابا طاهر هم اوریان است. نه عریان
اق ( اخ ) تنها پسوند اسم ساز ترکی="اک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های خوراک - پوشاک )
یق ( یخ ) تنها پسوند صفت ساز ترکی="یک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های تاریک - نزدیک )
ما ( مه ) تنها پسوند اسم مصدرساز ترکی="مان"پهلوی
...
[مشاهده متن کامل]

( نگاه کنید به واژه های زایمان - سازمان )
یش ( وش ) تنها پسوند اسم فعل ساز ترکی="ئش"فارسی
( نگاه کنید به واژه های گردش - نرمش )
ان ( َن ) تنها پسوند اسم فاعل ساز ترکی= "آن"فارسی
( نگاه کنید به واژه های باران - خواهان )
ین ( ون ) تنها پسوند اسم مفعول ساز ترکی="ین"فارسی
( نگاه کنید به واژه های زرین - غمین )
یم ( وم ) تنها شناسه برای ضمیر ملکی و شناسه فعل متکلم="ام"فارسی
( نگاه کنید به دستم - رفتم )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ریشه ی تنهای فعل ( بن ) در ترکی=فعل امر
در فارسی نگاه کنید به اشعار : خور ( بخور ) - شو ( بشو ) - کن ( بکن )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اؤز ( خود ) = از ( در پهلوی یعنی من )
اود ( آتش ) = آت ( در اوستایی یعنی آتش )
کد - کند ( روستا ) =کد ( از پهلوی نگاه کنید به واژه های کدخدا - کدبانو - کدیور )
وار ( هست ) که به معنای داشتن بکار میرود="وَر" فارسی
( نگاه کنید به واژه های پیشه ور - دانشور )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من= من ( من در تمام زبانهای هندواروپایی بکار میرود )
ا ُ= او ( حتی گاهی اون هم تلفظ می شود!! )
دَء=دیه ( در قزوین ) = دیگه ( در تهران )
کیم= کی ( مثلا در واژه ی پرسشی کیست: کی است )
پانبوق ( ترکی ) = پنبه
هه - هیه - هن= هان ( حرف تائید فارسی )
زامان= زمان
جاوان= جوان
آدام= آدم
شالوار= شلوار
جؤت:جفت
لؤت: لخت
باغیش:بخشش
باغ= باغ
بستان= بوستان
کوت= کند
چینه= شانه ( دوش )
و. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
توپراق ( ترکی ) = تراب ( عربی ) = خاک
پیس ( ترکی ) = بئس ( عربی ) = بد
آرواد ( ترکی ) = عورت ( عربی )
ساعات ( ترکی ) = ساعت
کیفون ( ترکی ) = کیف ( چگونه عربی ) ون ( شناسه ی مخاطب ترکی )
حیوان ( درترکی ) = حیوان ( عربی )
و. . . .

ییلاق یک کلمه ترکی هست
انقد چرت و پرت ننویسید که نمیدونم ریشه آلمانی ووو
کلمه ضد ییلاق چی میشه میشه قشلاق
ییلاق
پسوندِ مکانیِ ( لاخ ) با واژگانِ ( لای، لایه ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است، و جالب است که بدانید واژه ( لاخ ) در زبان پارسی با واژه ( Lage لاگِ ) به چمِ ( جا، مکان، موقعیت، وضعیت، لایه ) در زبان آلمانی از یک بُن و ریشه است و همچنین با واژگانِ ( loc، local، location ) و ( to lay ) در زبان انگلیسی ، همبسته و مرتبط است.
...
[مشاهده متن کامل]

اکنون معما ساده شده است؛ چراکه به آسانی می توانید با یک جستجوی ساده ( Lage etymology ) واژگانِ همبسته با آن را در زبانهای گوناگون مانندِ ( هیتی، تخاریA، تخاری B، زبانهایِ اسلاویک و. . . ) پیدا کنید. برای نمونه در زبان لاتویایی ( luga ) به چمِ ( گِل و لای، لجن، ته مانده ) یا در زبانِ هندواروپایی و باستانیِ هیتی ها که بیشترین اشتراک را با زبان پارسی دارد، واژه ( la - a - ki ) را داریم.

ییلاق جای بسیار سر سبز همراه بهاران آید
گوسفندان به دنبال چراگاه همراه سواران آید
عشایر غیور با کوچ به سوی چراگاه بهاران آید
مادران عشایر چون شیر زنان همراه یاران آید
مردان عشایر چابک وسرزنده چون یلان آید
...
[مشاهده متن کامل]

زنان عشایر برای تولید محصول چون شیر ژیان آید
مردان در پی گله چون پیلتنان آید
پارسی عشایر غیور ایران برای پویایی اقتصاد ایران آید
تمام محصولی که نیاز دارند در زندگی زه بازو توانا آید
ییلاق به زبان سنگسری خیل میگویند

ییلاق یک کلمه ترکی است اصل آن یایلاق می باشد
یای در ترکی به معنی تابستان می باشد و فعل یایلاماق به معنی تابستان را در جایی سپری کردن می باشد که از آن مشتق یایلاق به دست می آید که به محلی گفته می شود که تابستان در آن جا سپری می شود که در زندگی کوچ نشینی به مناطق مرتفع که در تابستان برای سپری کردن مناسب می باشد و دارای هوای خنک تر و مساعد تری می باشد گفته می شود .
...
[مشاهده متن کامل]

" لا "یک پسوند فعل ساز مخصوص زبان های ترکی می باشد و " اق" یک پسوند اسم مکان ساز می باشد که این دو با ترکیب و ادغام در یکدیگر به شکل " لاق" در می آید و به همین خاطر پایان واژه یایلاق با "لاق" تمام می شود .

کوچ گاهِ تابستانی
تابستان سَرا ، تابستان نشین ، کوچ نشینِ تابستانی
تابستان گذران
یِیلاق
این واژه هم به مانند قِشلاق ایرانی - تورانی ( تورَکی، تُرکی ) است :
یِیلاق : یِی - لاق
یِی = گویش و کوتاه شده ی تورانی واژه ی ایرانی " یَخ"
لاق = گویش تورانی واژه ی ایرانی " لاخ " به مینه ی جا و مکان ، مانند : سَنگلاخ = جای سَنگ
...
[مشاهده متن کامل]

گرته برداری ایرانی از واژه ی تورانی : یَخلاخ ، یَخلاغ = جای بسیار سَرد

ریشه اسم : مغولی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس