اب ابادانی می اورداب از اب تکان نخوردن یا نجنبیدناب از اب تکون نخوردهاب از چشم کسی گرفتناب از دست کسی نچکیدناب از دستش نمی چکداب از روی کسی بردناب از سر یا گریبان کسی گذشتناب از سرچشمه گل الود بودناب از گلوی کسی بریدناب از لب و لوچه راه افتادن یا اب دهان کسی راه افتادناب از لب و لوچه ی کسی راه افتادناب از کمر گذشتناب افتادن دهان یا دهن کسیاب باریکهاب بر اتش کسی ریختناب بر یا به اتش زدناب برای کسی نداشتن نان برای دیگری داشتناب برداشتن چیزیاب به اب بخوره زور بر می دارهاب به اب شدناب به غربال پیمودن یا اب در هاون کوبیدن یا سودناب به کسی روا نداشتناب پاکی رو دست کسی ریختناب پاکی روی دست کسی ریختناب تو دلش تکان نمی خورهاب توبه سر کسی ریختناب خنک یا اب خنک خوردناب خوش از گلو پایین نرفتناب در دهان کسی خشکیدن یا خشک شدناب در لانه ی یا خوابگاه یا خوابگه کسی ریختناب در هاونگ کوبیدناب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیماب در یا توی یا گوش کسی کردناب دریا به غربال پیمودناب دریا توی دل کسی تکان نخوردناب دهن مردهاب دوغ خیاریاب دیزی را زیاد کردناب را با قاشق و چنگال خوردناب را زیر هفت طبقه زمین دیدناب را گره زدناب را گل الود کردن یا به گل الودناب راحت تر از شربت پایین می روداب رفته به جوی امدناب رفته را به جوی بازاوردناب رفته رفته به جو بر نمی گردداب زیپواب زیر پوست رفتناب زیر کاه