دیکشنری
مترجم
⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
کلمات اختصاری
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عربی به فارسی
جدول کلمات
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
اسم پسرانه و دخترانه
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
کامپیوتر
برق و الکترونیک
عمران و معماری
حقوق
سینما
صنعت
علوم دامی
حسابداری
ریاضیات
آمار
خودرو
صنایع غذایی
نساجی
پلیمر
معدن
شیمی
نفت
مهندسی گاز
خاک شناسی
زمین شناسی
آب و خاک
بهداشت
دندانپزشکی
روانپزشکی
فوتبال
کاراته
یوگا
کوه نوردی
آرمین مظاهری
دانشجوی دکتری مهندسی مکانیک
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
you seem miles away
به نظر خیلی پرت میای
١٣٩٨/٠٨/١٦
4
|
0
2
care about
اهمیت دادن به
١٣٩٨/٠٤/٠٢
23
|
0
3
not over yet
هنوز تمام نشده است
١٣٩٧/١٢/٠٢
8
|
1
4
to go
مانده
١٣٩٧/١٢/٠٢
27
|
1
5
mind your head
مراقب سرت باش
١٣٩٧/١٠/٠٩
10
|
1
6
i'm not bothered about
به ... اهمیت نمیدم
١٣٩٧/١٠/٠٩
4
|
1
7
i'm not bothered
اهمیت نمیدهم
١٣٩٧/١٠/٠٩
4
|
1
8
keep your temper
خونسردی خود را حفظ کردن
١٣٩٧/١٠/٠٨
6
|
1
9
there is no point
هیچ دلیلی نداره که ...
١٣٩٧/١٠/٠٨
10
|
1
10
it's up to me
به خودم بستگی داره
١٣٩٧/١٠/٠٥
6
|
1
11
it seems to me
اینطور به نظرم میاد
١٣٩٧/١٠/٠٤
23
|
1
12
get to
شروع کردن = to start
١٣٩٧/١٠/٠٣
6
|
1
13
be mad about
دیوونه چیزی بودن
١٣٩٧/١٠/٠٣
13
|
0
14
im afraid
متاسفم
١٣٩٧/١٠/٠٣
6
|
1
15
can you make it
آیا می تونی بیای
١٣٩٧/١٠/٠٣
23
|
1
16
doom
محکوم بودن به
١٣٩٧/٠٩/٢٩
19
|
1
17
labrador
نوعی سگ
١٣٩٧/٠٩/٢٨
44
|
1
18
keep ahead
پیش تاز بودن
١٣٩٧/٠٩/٢٦
23
|
1
19
take sb on
استخدام کردن
١٣٩٧/٠٩/٢٤
8
|
1
20
orient
جهت دهی کردن
١٣٩٧/٠٧/٢٢
13
|
1
21
bridge
کم کردن یا حذف فاصله بین دو چیز [فعل]
١٣٩٧/٠٧/١٥
44
|
4
22
front man
طرف صوری (فرد متظاهر)
١٣٩٧/٠٦/١٨
10
|
1
23
passage
قطعه ای از متن
١٣٩٧/٠٦/١٨
74
|
1
24
earl
دارای مرتبه بالای اجتماعی
١٣٩٧/٠٦/١٨
8
|
1
25
fake
جعلی
١٣٩٧/٠٦/١٥
25
|
2
26
fraudster
متقلب
١٣٩٧/٠٦/١٥
13
|
1
27
non profit
خیریه
١٣٩٧/٠٦/١٥
25
|
1
28
utility pole
تیرهای شهری (تیر برق، تیر تلفن و ...)
١٣٩٧/٠٦/١٠
17
|
1
29
go viral
به سرعت فراگیر شدن در فضای مجازی
١٣٩٧/٠٥/٢٧
34
|
1
30
cook from scratch
آشپزی بدون نیاز به دستور پخت
١٣٩٧/٠٥/٢٣
4
|
1
31
tv dinner
غذای آماده (صرفا نیاز به گرم کردن دارد)
١٣٩٧/٠٥/٢٣
10
|
1
32
broken
اگر وسایل نقلیه مانند اتومبیل، وانت و ... از کار بیوفتند
از صفت broken down یعنی "خراب " استفاده می شود
برای سایر وسایل برقی مانند رادیو، ...
١٣٩٧/٠٥/٢٣
59
|
1
33
broken down
اگر وسایل نقلیه مانند اتومبیل، وانت و ... از کار بیوفتند
از صفت broken down یعنی "خراب " استفاده می شود
برای سایر وسایل برقی مانند رادیو، ...
١٣٩٧/٠٥/٢٣
13
|
1
34
equate
معادل دانستن
١٣٩٧/٠٥/١٧
10
|
1
35
philly
ایالت فیلادلفیا آمریکا (در محاورات به جای Philadelphia)
١٣٩٧/٠٥/١٦
4
|
1
36
settlement
سرزمین جدید
١٣٩٧/٠٥/١٦
4
|
1
37
strike out on my own
مستقل شدن از دیگران
١٣٩٧/٠٥/١٥
0
|
1
38
extreme sports
ورزش های هیجان انگیز و پرخطر
١٣٩٧/٠٥/١٠
10
|
0
39
instructor
مربی
١٣٩٧/٠٥/١٠
27
|
1
40
get through
به پایان رساندن یک تجربه یا دوره ناخوشایند
١٣٩٧/٠٥/٠٩
59
|
1
41
compose
آهنگ ساختن
١٣٩٧/٠٥/٠٩
19
|
1
42
appreciation
حس خوب
١٣٩٧/٠٥/٠٩
13
|
2
43
trivia
اطلاعات مفصل (پر از جزئیات)
١٣٩٧/٠٥/٠٩
34
|
2
44
run into
به طور تصادفی ملاقات کردن
١٣٩٧/٠٥/٠٨
61
|
1
45
my apologies
معذرت میخوام
١٣٩٧/٠٥/٠٨
13
|
1
46
ethnic
قوم (اسم)
١٣٩٧/٠٥/٠٧
10
|
1
47
carpool
به صورت گروهی و با یک اتومبیل (به محل کار یا مدرسه و ...) رفتن
١٣٩٧/٠٥/٠٧
76
|
0
48
forever
زمان زیاد
- مثال:
It's taking forever to get to work
داره زمان زیادی ازمون گرفته میشه تا به کار برسیم
١٣٩٧/٠٥/٠٦
38
|
1
49
landfill
محل دفن زباله
١٣٩٧/٠٥/٠٥
52
|
1
50
thriving
بسیار موفق
١٣٩٧/٠٤/٣٠
19
|
1
51
go on strike
اعتصاب کردن
١٣٩٧/٠٤/٢٧
50
|
1
52
the sack
اخراجی
١٣٩٧/٠٤/٢٦
10
|
0
53
adoptee
بچه ای که به سرپرستی گرفته می شود
١٣٩٧/٠٤/٢٤
15
|
0
54
prospective parents
والدین منتظر فرزند
١٣٩٧/٠٤/٢٤
10
|
0
55
base
مستقر شدن
١٣٩٧/٠٤/١٥
32
|
1
56
eco
وابسته به محیط زیست
١٣٩٧/٠٤/١٣
29
|
1
57
revelation
افشا گری
١٣٩٧/٠٤/١٣
21
|
1
58
dispiriting
دلسرد کننده
١٣٩٧/٠٤/١٣
25
|
0
59
parent
parent company
شرکت اصلی
١٣٩٧/٠٤/١٠
10
|
1
60
wild
پرهیجان enjoyable
(در هنگام توصیف مراسم و کارناوال و ...)
١٣٩٧/٠٤/٠٧
86
|
6
61
authority
اجازه رسمی
١٣٩٧/٠٤/٠٤
34
|
1
62
make up
آزمون جبرانی
١٣٩٧/٠٤/٠٤
40
|
6
63
sheer
بزرگ (اندازه، حجم، وزن و ...)
١٣٩٧/٠٤/٠٢
48
|
1
64
outstanding
فوق العاده
١٣٩٧/٠٣/٣٠
42
|
1
65
athletics
مسابقه دو و میدانی
١٣٩٧/٠٣/٣٠
40
|
1
66
speed away
با سرعت دور شدن
١٣٩٧/٠٣/٢٨
13
|
0
67
ground
زمین ورزشی
مثلا (A football ground)
١٣٩٧/٠٣/٢٤
19
|
1
68
mock
شبیه سازی شده
١٣٩٧/٠٣/٢٢
23
|
0
69
marvellous
معرکه
١٣٩٧/٠٣/٢٢
17
|
0
70
develop a film
ظاهر کردن عکس از فیلم دوربین
١٣٩٧/٠٣/١٦
38
|
1
71
on display
در معرض نمایش
١٣٩٧/٠٣/١٦
42
|
0
72
come out at
قیمت این مقدار می شود
١٣٩٧/٠٣/٠٩
2
|
1
73
bet
گزینه مطلوب (در مکالمه)
Your best bet
بهترین گزینه برای شما
١٣٩٧/٠٣/٠٩
90
|
3
74
break the mould
هنجارشکنی
١٣٩٧/٠٣/٠٣
6
|
1
75
come down
ختم شدن به
١٣٩٧/٠٢/٣٠
40
|
1
76
come by
دیدار کوتاهی داشتن
١٣٩٧/٠٢/٢٦
44
|
0
77
garage
پارکینگ خودرو
١٣٩٧/٠٢/٠٩
36
|
1
78
stall
خراب شدن موتور (اتومبیل، هواپیما و ...)
١٣٩٧/٠٢/٠٨
19
|
1
79
back up
ایجاد ترافیک سنگین
If traffic backs up
١٣٩٧/٠٢/٠٨
36
|
1
80
two many cooks spoil the broth
آشپز که دو تا شود، آش یا شور می شود یا بی نمک.
١٣٩٧/٠٢/٠٦
4
|
1
81
two heads are better than one
عقل قوت گیرد از عقل دگر
١٣٩٧/٠٢/٠٦
32
|
1
82
quite a while
زمانی نسبتا طولانی
١٣٩٧/٠٢/٠٥
34
|
1
83
cant help
can't help=can't avoid
مثال:
I can't help crying whenever I see that movie
من نمیتونم جلوی گریه خودم رو بگیرم، هر وقت آن فیلم را میبینم
١٣٩٧/٠٢/٠٤
164
|
3
84
customs and immigration
بخش گمرکی مهاجرت (در فرودگاه یا ...)
١٣٩٧/٠٢/٠٤
4
|
0
85
board a flight
به پرواز رسیدن
get on a flight
١٣٩٧/٠٢/٠٤
4
|
1
86
freshen up
آبی به سر و صورت زدن
١٣٩٧/٠٢/٠٤
52
|
2
87
stuff
کار (فعالیت های مختلف)
١٣٩٧/٠٢/٠٤
55
|
6
88
dumb
احمقانه
١٣٩٧/٠١/٢١
25
|
2
89
scrunch up
ریز و مچاله کردن
١٣٩٧/٠١/١٨
10
|
0
90
how do you go about it
چطوری با این قضیه برخورد می کنید؟
١٣٩٧/٠١/١٨
6
|
1
91
over to you
نوبت شماست
١٣٩٧/٠١/١٨
29
|
1
92
do you happen to know
آیا احتمالا میدونید که ...؟
١٣٩٧/٠١/١٦
4
|
1
93
concierge
مسئول راهنمایی مسافران در هتل
١٣٩٧/٠١/١٦
71
|
1
94
front desk
میز پذیرش
١٣٩٧/٠١/١٦
52
|
1
95
reach an agreement
به توافق رسیدن
١٣٩٧/٠١/١٥
19
|
1
96
the defence
وکلای متهم
١٣٩٧/٠١/١٣
6
|
1
97
the prosecution
وکلای شاکی
١٣٩٧/٠١/١٣
15
|
1
98
suspect
مظنون (اسم)
١٣٩٧/٠١/١٣
52
|
1
99
deliberately
با برنامه (با نقشه قبلی)
١٣٩٧/٠١/١٢
25
|
1
100
jail
بازداشتگاه
(مخصوص مجازات های کوتاه مدت)
١٣٩٧/٠١/١٠
38
|
0
101
perm
فر کردن مو
١٣٩٦/١٢/٢٦
32
|
0
102
lets get this done
بیایید انجامش بدیم
١٣٩٦/١٢/٢٢
4
|
0
103
do you care
آیا برات مهمه
١٣٩٦/١٢/٢٢
8
|
1
104
total insurance
بیمه خسارت کلی
١٣٩٦/١٢/٢٠
2
|
0
105
take out
قرارداد رسمی بستن (با بانک، بیمه و ...)
١٣٩٦/١٢/٢٠
34
|
2
106
ship
ارسال محموله
١٣٩٦/١٢/٢٠
25
|
2
107
come up with
1- به نتیجه ای رسیدن
2- تامین کردن (پول)
١٣٩٦/١٢/١٩
55
|
2
108
placement test
آزمون تعیین سطح
١٣٩٦/١٢/١٨
21
|
0
109
break
زمان استراحت
١٣٩٦/١٢/١٨
61
|
4
110
decency
آداب
١٣٩٦/١٢/١٨
4
|
0
111
out of bounds
ورود ممنوع
١٣٩٦/١٢/١٦
10
|
0
112
remit
وظیفه شغلی
١٣٩٦/١٢/١٦
6
|
1
113
operating theatre
اتاق عمل
١٣٩٦/١٢/١٥
25
|
1
114
go into hospital
در بیمارستان بستری شدن
١٣٩٦/١٢/١٥
6
|
1
115
break up
چند پاره کردن
١٣٩٦/١٢/١٥
17
|
1
116
parcel
بسته
١٣٩٦/١٢/١٥
29
|
1
117
bang a nail
کوبیدن میخ
١٣٩٦/١٢/١٥
13
|
0
118
landsat
ماهواره تحقیقاتی
١٣٩٦/١٢/١٣
2
|
0
119
a great deal
خیلی زیاد
١٣٩٦/١٢/١٣
17
|
1
120
turn
رسیدن به سن خاص
My son's just turned 18
١٣٩٦/١٢/١٣
69
|
5
121
outfit
ست کامل لباس
١٣٩٦/١٢/٠٩
145
|
2
122
elegant
موزون و زیبا
١٣٩٦/١٢/٠٩
19
|
0
123
figure
پیکره زن
١٣٩٦/١٢/٠٩
27
|
2
124
capsule wardrobe
گنجه ای از لباس های به روز
١٣٩٦/١٢/٠٩
36
|
0
125
get in shape
ورزیده شدن
١٣٩٦/١٢/٠٨
19
|
1
126
fit
ورزیده
[adj]
١٣٩٦/١٢/٠٨
25
|
2
127
depend on
depend on دو معنی دارد:
1- وابسته بودن (متکی بودن)
2- اطمینان کردن به (معادل با rely on)
١٣٩٦/١٢/٠٤
208
|
1
128
hike
پیاده روی طولانی (کوه، جنگل و ...)
١٣٩٦/١٢/٠٢
44
|
1
129
crashing sound
سر و صدای بلند
١٣٩٦/١٢/٠٢
6
|
0
130
gorgeous
بسیار زیبا و دوست داشتنی
١٣٩٦/١٢/٠٢
32
|
1
131
fascinating
بسیار جذاب
١٣٩٦/١٢/٠٢
55
|
2
132
clue
not have a clue
نداشتن نظر پیرامون یک موضوع
١٣٩٦/١٢/٠١
76
|
9
133
inland
به طرف خشکی
١٣٩٦/١٢/٠١
15
|
0
134
lock out
پشت درب ماندن
١٣٩٦/١١/٢٩
23
|
0
135
come out
ناپدید شدن
مثال: I hope the stain comes out
امیدوارم لکه ها ناپدید شوند
١٣٩٦/١١/٢٩
32
|
3
136
meant to
قرار بود که
١٣٩٦/١١/٢٨
99
|
1
137
turn up
رسیدن (به مکانی مشخص)
١٣٩٦/١١/٢٨
90
|
0
138
connecting flight
پرواز اتصال دهنده
(تعویض هواپیما و ادامه مسیر)
١٣٩٦/١١/٢٨
132
|
1
139
get in
رسیدن (اتوبوس، قطار و ...)
١٣٩٦/١١/٢٨
55
|
2
140
coach
اتوبوس مسافرتی
١٣٩٦/١١/٢٨
34
|
2
141
trouble
دردسر
١٣٩٦/١١/٢٨
67
|
2
142
wrap up
خلاصه ی نکات مهم
١٣٩٦/١١/٢٢
15
|
1
143
accomplish
دستاورد داشتن
١٣٩٦/١١/٢٢
46
|
1
144
expedition
سفر تحقیقاتی
١٣٩٦/١١/٢٢
71
|
1
145
ravioli
پاستای ایتالیایی
١٣٩٦/١١/٢٢
10
|
1
146
extreme sport
ورزش هیجان انگیز و پرخطر
١٣٩٦/١١/٢٢
23
|
0
147
happen to
صورت گرفتن عملی به طور اتفاقی
مثال: I happened to see him in town
به طور اتفاقی او را در شهر دیدم
١٣٩٦/١١/١٩
19
|
1
148
bitterly cold
بسیار سرد
١٣٩٦/١١/١٨
29
|
0
149
boot
صندوق عقب اتومبیل
١٣٩٦/١١/١٧
59
|
1
150
restless night
شبی که نتوان در آن به خوبی خوابید
١٣٩٦/١١/١٤
10
|
0
151
sleep like a log
log در اینجا به معنی کنده درخت (تنه درخت)
مثل کنده یک درخت خوابیدن کنایه از "خیلی خوب خوابیدن" است.
١٣٩٦/١١/١٤
38
|
1
152
lie in
بیشتر در رختخواب ماندن
I always have a lie-in on Fridays
١٣٩٦/١١/١٤
34
|
1
153
off
کاهش قیمت (متداول در فروشگاه ها)
١٣٩٦/١١/١٣
57
|
5
154
table manner
آداب غذا خوردن
١٣٩٦/١١/١٢
29
|
1
155
beef stock
آب گوشت
١٣٩٦/١١/١٠
29
|
1
156
stock
stock در آشپزی شامل آب گوشت، ماهی، سبزیجات و ...
١٣٩٦/١١/١٠
122
|
1
157
fattening
چاق کننده
Likely to make you fat
١٣٩٦/١١/١٠
23
|
1
158
degradation
[مهندسی مکانیک و مواد] افت خواص
١٣٩٦/١٠/٢٣
10
|
1
⬆