اسم پسر با حرف ا - صفحه 10

آشکارترین، ظاهرترین

آبرو، ارزش، اطمینان و اعتماد دیگران درباره ی کسی، ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران، پندگرفتن، به اندی ...

معجزه

آگاه، مطلع، با خبر

بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا

الیاس، ( = الیاس )

اصیل، با احساس

شناخته شده، معروف

آزادگان، آنان که از وابستگی ها و تعلقات، به ویژه وابستگی های مادی آزادند

نگهبان آتش، [ ( آذر= آتش، بد/، bod/ و/، bad/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) ] نگهبان آتش

جمع رَسول

خشمگین، غضبناک، ارغنده

نام جد ابراهیم خلیل ( ع )، ( اَعلام ) ابن شانخ بن فالخ بن عامر ( هود نبی ) وی جد ابراهیم خلیل ( ع ) ...

حاکم، مالک، آرنج، مرفق، رنگ

آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن

روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان ...

استوار، محکم، متین، معتمد، امین

رتبه، مرتبه، درجه، مرحله

مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی

آکنده، انباشته

فصیح ترین، شیوا ترین، ( در قدیم ) زبان آورترین، فصیح تر

پیش تر، مقدم تر، قدیمی تر

این مرد در داستان بابلی بجای هوشنگ پیشدادی ایرانیان است

ستودن و تمجید کردن

اندیشه، اندیشمند، اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به ...

نوعی از خوانندگی و گویندگی پارسیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) لحنی که معمولاً دو بیتی ها را ...

مخلوقات، موجودات، هست شدن ها

میراث

خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...

عطیه، بخشش، دهش

هیبت، سرفراز، باشکوه و ایستادگی

چرم، پوست دباغی شده، پوست

امیدوار کردن، امید بخشی، به تأخیر انداختن

متوسل گردیدن، پناهنده شدن، خویشتن را از گناه بازداشتن، معصوم بودن، معصومیت، بازماندن از گناه به لطف ...

دلیر، جسور

مجسّمه، تندیس یادبود

ایمن، بی خوف

امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند، کنایه از حق سبحانه و تعالی

ترکیب دو اسم امیر و رشید ( فرمانروا و شجاع )، امیر و پادشاه رستگار، حاکم دلیر و شجاع، ( اَعلام ) لق ...

ترکیب دو اسم امیر و عارف ( فرمانروا و دانا )، از نام های مرکب، ی امیر و عارف

ترکیب دو اسم امین و احمد ( امانتدار و بسیار ستوده تر )، از نام های مرکب، امین و احمد، ( اَعلام ) ام ...

به خاطر آورنده

چشم به راه بودن، امید، نگرانی

نصیحت، پند

انام، خلق، آفریدگان

اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...

خداوند خوب و بخشنده

پسر و جانشین امیرعثمان اول

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی

از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران

حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان

قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر

انعکاس، بوم

بت، صنم

ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است

در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند

( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب

یقین، ایمان، به یقین دانستن، بی گمان شدن، بارور شدن، حالت ذهن که امری را کاملاً درست می داند

ایلیا، ( = ایلیا )

مانند ماه روشن

نجیب، اصیل، آیکان = آیقان ( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل

مهاجم، غیور، زبردست و ماهر

نام فرزند هلاکوخان مغول، عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان ( از نام های کهن )، دومین ...

قهر، غضب، خشم، روشنی

ابتهاج

آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی

جاودانه ها، جمع آبد ( به کسر ب )

نام وزیر اردشیر بابکان، ( اَعلام ) نام وزیر اردشیر بابکان که بلعمی او را هرجند بن سام می خواند

اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان

اوستا، ( = اَوستا )

تازه روی و خندان، آنکه اطراف و پیشگاه خانه کسی را با خوردنی و نوشیدنی بیاراید

پدر حسین، کنیه آهو

پدر عباس، کنیه شیر

پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر

پدر عزیز

نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند

پرویز، از شخصیتهای شاهنامه، نام خسرو دوم پادشاه ساسانی

آداش، همنام

نگهبان آتش، پیشوای دینی

نام یک رود، نام رود مرزی ایران در شرق که به دریای خزر می ریزد

نام سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی

تندرو دوان

محافظ آتش، نگهبان آتشکده های زردشتی

کسی که با آتش سر و کار داشته باشد، خشمگین و شتابزده

نام آور و تند

آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد

جسور، دلیر و قهرمان

یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان

شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی

ترکیب دو اسم احمد و پاشا ( پسندیده تر و بزرگ )، از نام های مرکب، ا احمد و پاشا

ترکیب دو اسم احمد و حسن ( پسندیده تر و نیکو )، از نام های مرکب، ا احمد و حسن

سیاه چشم مانند آهو

غروب

نام پادشاه سمرقند، ( اَعلام ) نام دلاور و راد مردی از طبرستان

خدای هوا، توفان و باران، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی

جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع

آدم

خشکی میان دریا، جزیره