ترجمه‌های پویا غلامی (٩)

بازدید
٢٨
تاریخ
٥ سال پیش
متن
The tiger smelled the meat and went away.
دیدگاه
٢٣

ببر بوی گوشت را حس کرد و به سوی آن بو رفت.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The stone hit the window.
دیدگاه
٣٦

سنگ به پنجره خورد

تاریخ
٥ سال پیش
متن
a book store
دیدگاه
٥

یک کتاب فروشی

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He keeps the books.
دیدگاه
٥٢

او از کتاب ها نگه داری میکند

تاریخ
٥ سال پیش
متن
This bus can carry forty passengers.
دیدگاه
٣١

این اتوبوس میتواند ۴۰ مسافر را با هم حمل کند

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Stop banging my arm. It hurts!
دیدگاه
٩

بر روی دستم ضربه نزن. آن درد میکند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The truth sometimes hurts.
دیدگاه
٠

حقیقت گاهی زیان آور است.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
My head hurts.
دیدگاه
٠

سر من آسیب دیده

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The dentist extracted her wisdom tooth.
دیدگاه
١٠

دندانپزشک دندان عقل او را تراشید