امیخته

/~Amixte/

مترادف امیخته: ( آمیخته ) درهم، عجین، قاطی، مختلط، مخلوط، مرکب، معجون، ممزوج، ناسره

متضاد امیخته: ( آمیخته ) سره

معنی انگلیسی:
mixed, tempered

لغت نامه دهخدا

( آمیخته ) آمیخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) درهم کرده. مخلوط. ممزوج. مشوب. مختلط. ملبوک. آگسته. مدوف :
طلخی و شیرینیش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر بآپیون.
رودکی.
- آمیخته تر بودن باکسی یا چیزی ؛ سازگارتر، مألوف تر، مأنوس تر بودن با آن :
ای رفیقان سخن راست بگویم شنوید
طبع من باری ، با شوّال آمیخته تر.
فرخی.
- آمیخته شدن ؛ درهم شدن. اختلاط. ( زوزنی ). امتزاج. تمازج. التیاث. اِخلاص. تألف. تهویش. تأشّب. ارتباک. تهاوش. تهوش.
- آمیخته کردن ؛ آمیختن.
- آمیخته ها ؛ اضغاث.

آمیخته. [ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) جامه ای که جولایان پوشند.

فرهنگ فارسی

( آمیخته ) ( اسم ) ۱ - درهم کرده مخلوط مزوج . ۲ - ( اسم ) جامه ای که جولاهان پوشند .

فرهنگ عمید

( آمیخته ) درهم ریخته، درهم کرده، درهم شده، مخلوط.

مترادف ها

medley (صفت)
مختلط، رنگارنگ، امیخته

mixed (صفت)
مخلوط، مختلط، درهم، امیخته، ممزوج، درهم ریخته، ناجنس، قاتی

motley (صفت)
مختلط، رنگارنگ، امیخته

فارسی به عربی

ثوب المهرج , مختلط , مزیج

پیشنهاد کاربران

مخلوط، درهم
مخلوط. قاطی شده یا مخلوط شده ☺
سرشته
مرکب، درهم، عجین، قاطی، مختلط، مخلوط، معجون، ممزوج، ناسره

مخلوط
درهم
به عبارتی ساده تر:
قاطی😉
درهم بودن _ مخلوط

در هم بودن - مخلوط.

مخلوط

آغشته
مخلوط

بپرس