acuity

/əˈkjuːəti//əˈkjuːəti/

معنی: تیز هوشی، تیز فهمی
معانی دیگر: تیزی، تیزبینی، روشن بینی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: sharpness or keenness, as of sense perception or understanding.
مشابه: perspicacity, sensibility, wit

- The bird's visual acuity allows it to locate small prey from a great distance in the air.
[ترجمه گوگل] دقت بینایی پرنده به او اجازه می دهد تا طعمه های کوچک را از فاصله دور در هوا پیدا کند
[ترجمه ترگمان] The بصری این پرنده به آن اجازه می دهد تا طعمه کوچک را از فاصله زیاد در هوا پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A motorist needs good visual acuity .
[ترجمه گوگل]یک راننده به دقت بینایی خوبی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]یک راننده به acuity تصویری خوب نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was a man of great political acuity.
[ترجمه گوگل]او مردی با تیزبینی سیاسی بود
[ترجمه ترگمان]اون مرد باهوش political بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We work on improving visual acuity.
[ترجمه گوگل]ما روی بهبود حدت بینایی کار می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما بر روی بهبود acuity دیداری کار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tiredness also affects visual acuity.
[ترجمه گوگل]خستگی بر قدرت بینایی نیز تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]Tiredness نیز بر acuity بصری تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To look forward with acuity you must first look back with honesty.
[ترجمه گوگل]برای اینکه با دقت به جلو نگاه کنید، ابتدا باید با صداقت به گذشته نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]برای اینکه به بالا نگاه کنی باید اول با صداقت به گذشته نگاه کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Frequent measurements of visual fields and acuity are obtained to detect optic nerve damage.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری های مکرر میدان های بینایی و حدت برای تشخیص آسیب عصب بینایی به دست می آید
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری های مکرر میدان های بصری و acuity برای تشخیص آسیب عصب بینایی به دست می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Here, visual acuity is not so sharp, nor is our ability to judge distances so good.
[ترجمه گوگل]در اینجا، دقت بینایی آنقدر تیز نیست و توانایی ما در قضاوت فاصله ها چندان خوب نیست
[ترجمه ترگمان]در اینجا، acuity دیداری خیلی تیز نیست و توانایی ما برای قضاوت در فواصل بسیار خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Visual acuity is often normal even when the field of vision is so poor that the child is registered as blind.
[ترجمه گوگل]حدت بینایی اغلب طبیعی است حتی زمانی که میدان دید آنقدر ضعیف است که کودک به عنوان نابینا ثبت می شود
[ترجمه ترگمان]acuity بصری اغلب عادی است، حتی زمانی که حوزه بینایی آنقدر ضعیف باشد که کودک به عنوان کور ثبت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In measuring visual acuity in this way, a figure which looks like a fraction is recorded.
[ترجمه گوگل]در اندازه گیری حدت بینایی به این روش، رقمی که شبیه کسری است ثبت می شود
[ترجمه ترگمان]در اندازه گیری acuity بصری در این روش، یک شکل که شبیه به یک کسر به نظر می رسد ثبت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Contact lenses sometimes give better visual acuity in these cases and the field of vision is nearly always improved.
[ترجمه گوگل]لنزهای تماسی گاهی اوقات در این موارد دقت بینایی بهتری می دهند و میدان دید تقریباً همیشه بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان]لنزهای تماسی گاهی اوقات acuity بصری بهتری در این موارد می دهند و حوزه بینایی تقریبا همیشه بهبود یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It may present with disturbance of visual acuity, and progressive proptosis .
[ترجمه گوگل]ممکن است با اختلال در حدت بینایی و پروپتوز پیشرونده تظاهر کند
[ترجمه ترگمان]آن ممکن است با آشفتگی of دیداری و proptosis پیشرو وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Preoperative and postoperative visual acuity was compared.
[ترجمه گوگل]حدت بینایی قبل و بعد از عمل مقایسه شد
[ترجمه ترگمان]preoperative و postoperative visual دیداری با یکدیگر مقایسه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Methods Both the near and distance visual acuity in 173 children of the nursery school in Tianjin were detected by the LEA SCREENER visual acuity chart.
[ترجمه گوگل]MethodsBoth دقت بینایی نزدیک و دور در 173 کودک از مهد کودک در تیانجین توسط نمودار حدت بینایی LEA SCREENER شناسایی شد
[ترجمه ترگمان]روش ها هر دو روش نزدیک و فاصله بصری در ۱۷۳ کودک مهد کودک در تیانجین توسط نمودار acuity visual LEA تشخیص داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To help better educate our vision and visual acuity, carry a sketch pad with you always and take time to stop and draw.
[ترجمه گوگل]برای کمک به آموزش بهتر بینایی و دقت بینایی، همیشه یک پد طراحی همراه خود داشته باشید و برای توقف و کشیدن زمان بگذارید
[ترجمه ترگمان]برای کمک به آموزش بهتر بینش و مهارت های بصری، یک دفتر طراحی با شما همراه داشته باشید و زمان بگیرید تا توقف و نقاشی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The visual acuity, intraocular pressure ( IOP ), and complications were analyzed.
[ترجمه گوگل]حدت بینایی، فشار داخل چشم (IOP) و عوارض آنالیز شد
[ترجمه ترگمان]The بصری، فشار intraocular (IOP)، و پیچیدگی های مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیز هوشی (اسم)
legerity, acuity, acumen

تیز فهمی (اسم)
acuity, acumen

انگلیسی به انگلیسی

• acuteness, keenness (usually of the senses)

پیشنهاد کاربران

تیزی ادراک
حدت ( حدت شنوایی Auditory acuity ) حدت بینایی ( Visual Acuity )
بصیرت
درجه شدت یک بیماری
هوشیاری
تیز فهمی

بپرس