askew

/əˈskjuː//əˈskjuː/

معنی: مورب، اریب وار، منحنی، کج، چپ چپ، با گوشهء چشم
معانی دیگر: یک وری، ناسازوار، کج و کوله

بررسی کلمه

صفت و ( adjective, adverb )
• : تعریف: not straight; awry.
مترادف: awry, crooked
متضاد: straight
مشابه: bent, cockeyed, offset, sideways

- Her hat was askew and her clothes rumpled.
[ترجمه گوگل] کلاهش کج بود و لباسش ژولیده بود
[ترجمه ترگمان] کلاهش کج شده بود و لباس هایش درهم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his hair was a mess and his tie was askew
مویش پریشان و کراواتش یک وری بود.

2. He's got his hat on askew.
[ترجمه علی] او کلاه خود را کج بر روی سرش گذاشته است.
|
[ترجمه گوگل]او کلاهش را روی کج گذاشته است
[ترجمه ترگمان]کلاهش کج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My hat was askew so I adjusted it in the mirror.
[ترجمه گوگل]کلاهم کج بود و آن را در آینه تنظیم کردم
[ترجمه ترگمان]کلاهم کج شده بود و من آن را در آینه تنظیم کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His glasses had been knocked askew by the blow.
[ترجمه گوگل]عینک او بر اثر ضربه کج شده بود
[ترجمه ترگمان]عینکش کج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The picture is hanging askew.
[ترجمه گوگل]عکس به صورت کج آویزان است
[ترجمه ترگمان]تصویر کج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Matilda ran towards us with her hat askew.
[ترجمه گوگل]ماتیلدا با کلاه کج به سمت ما دوید
[ترجمه ترگمان]مات یلدا کلاهش کج شده بود به طرف ما دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His tie was askew and his hair dishevelled.
[ترجمه گوگل]کراواتش کج و موهایش ژولیده بود
[ترجمه ترگمان]کراواتش کج شده بود و موهایش ژولیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Isn't that picture slightly askew?
[ترجمه گوگل]این عکس کمی کج نیست؟
[ترجمه ترگمان]این تصویر کمی کج شده نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tarp rolled askew, one end wrapped around the goal post.
[ترجمه گوگل]برزنت به سمت کج غلتید، یک سر آن دور تیرک دروازه پیچیده شد
[ترجمه ترگمان]برزنتی به طرف راست چرخید و یک سر دور دروازه هدف پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tom plopped himself askew in one of the Venetian chairs.
[ترجمه گوگل]تام روی یکی از صندلی های ونیزی کج شد
[ترجمه ترگمان]تام خود را در یکی از صندلی های ونیزی کج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That picture is askew.
[ترجمه گوگل]اون عکس کج هست
[ترجمه ترگمان] اون عکس کج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His shirt tails would come askew, his sleeves ride up.
[ترجمه گوگل]دم پیراهنش کج می‌شد، آستین‌هایش بالا می‌رفت
[ترجمه ترگمان]پیراهنش کج می شد، آستین هایش را بالا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In Kirk Askew, Margarett found a sharp-tongued companion and a compassionate friend.
[ترجمه گوگل]مارگارت در کرک اسکیو یک همراه تیز زبان و یک دوست دلسوز پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]در کریک هالو، Margarett یک دوست صمیمی و یک دوست دلسوز پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her black velvet hat was slightly askew, held in that position by her hatpin.
[ترجمه گوگل]کلاه مخملی مشکی او کمی خمیده بود و در آن حالت با کلاه کلاهش نگه داشته شده بود
[ترجمه ترگمان]کلاه مخمل سیاه او اندکی کج شده بود و در آن موقعیت قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He righted his spectacles which had been knocked askew and straightened his cloak.
[ترجمه گوگل]او عینک خود را که به کج کوبیده شده بود، راست کرد و شنل خود را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]عینکش را که کج شده بود راست کرد و شنلش را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed

اریب وار (صفت)
askew

منحنی (صفت)
askew, bent, curved, crumpled

کج (قید)
acock, awry, askew, askance

چپ چپ (قید)
awry, askew, askance

با گوشهء چشم (قید)
askew

انگلیسی به انگلیسی

• crooked
in a crooked position, at an angle; disapprovingly
something that is askew is not straight or level.

پیشنهاد کاربران

کج ، بطور کجی ، کجکی
He wore his hat askew
کج شدن صفحه
درود
دوستان اگه اسم خاص باشه استرس ( تاکید ) روی بخش اوله و اگه صفت باشه استرس روی بخش دوم.
یه وری not level, cocked
Tilted to the side, lopsided
His glasses knocked askew and he pushed them back into place
The gate hung askew because the bolt holding it was shot across
سرکارگذاشتن
منحرف شدن
کج و ماوج
جَرِسَ
منحنی
کج کردن صفحه

بپرس