assortment

/əˈsɔːrtmənt//əˈsɔːtmənt/

معنی: دسته، ترتیب، طبقه بندی، دسته بندی
معانی دیگر: رده بندی، جورسازی، کلکسیون، هم جوره، مجموعه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a collection of various sorts of things; variety.
مترادف: medley, miscellany, potpourri, salmagundi, variety
مشابه: arrangement, collection, combination, conglomeration, farrago, group, mixture, olio, selection

(2) تعریف: the act of sorting or classifying.
مترادف: classification, sorting
مشابه: arrangement, conglomeration

جمله های نمونه

1. an assortment of plastic bags
هم جوره ای از کیسه های پلاستیکی

2. a random assortment of books
مجموعه ی نامرتبی از کتب

3. a splendid assortment of rugs
مجموعه ی عالی فرش

4. the box contained a pell-mell assortment of american novels
جعبه حاوی مجموعه ی درهم و برهمی از رمان های امریکایی بود.

5. This shop has a good assortment of goods to choose from.
[ترجمه گوگل]این فروشگاه دارای اجناس مناسبی برای انتخاب است
[ترجمه ترگمان]این مغازه مجموعه خوبی از اجناس را برای انتخاب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The shelf contained a pell - mell assortment of English novels.
[ترجمه گوگل]قفسه حاوی مجموعه‌ای از رمان‌های انگلیسی بود
[ترجمه ترگمان]قفسه کتاب مجموعه ای درهم و برهم از رمان انگلیسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was dressed in an odd assortment of clothes.
[ترجمه گوگل]او لباس های عجیب و غریبی پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]او لباس عجیب و غریبی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An unlikely assortment of rock stars and politicians attended the charity concert.
[ترجمه گوگل]گروه بعید از ستاره های راک و سیاستمداران در کنسرت خیریه شرکت کردند
[ترجمه ترگمان]یک مجموعه غیر محتمل از ستارگان راک و سیاستمداران در کنسرت خیریه شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Limited assortment stores, sometimes called box stores, stock less than 1500 items; typically they sell no items requiring refrigeration.
[ترجمه گوگل]فروشگاه های مجموعه محدود، که گاهی اوقات باکس استور نامیده می شود، دارای کمتر از 1500 کالا هستند آنها معمولاً هیچ اقلامی را که نیاز به یخچال دارند نمی فروشند
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های زنجیره ای محدود، گاهی به عنوان انبارهای جعبه ای، کم تر از ۱۵۰۰ آیتم نامیده می شوند؛ نوعا هیچ موردی را می فروشند که به یخچال نیاز داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An assortment of small children played around the signs that asked them not to play on the grass.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از بچه های کوچک دور تابلوهایی بازی می کردند که از آنها می خواست روی چمن بازی نکنند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از کودکان کوچک در اطراف علامت هایی که از آن ها خواسته بود تا روی چمن بازی نکنند، بازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cafe serves a surprising assortment of healthy gourmet treats.
[ترجمه گوگل]این کافه مجموعه ای شگفت انگیز از غذاهای لذیذ سالم سرو می کند
[ترجمه ترگمان]این کافه، یک مجموعه شگفت انگیز از غذای سالم را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Likewise, at Niya were recovered a wide assortment of silks from the tomb of a mummified man and woman.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، در نیا مجموعه وسیعی از ابریشم از مقبره یک زن و مرد مومیایی شده کشف شد
[ترجمه ترگمان]همچنین در Niya، در Niya انواع پارچه های ابریشمی را از قبر یک مرد مومیایی و یک زن پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We had, to the uninitiated, a bewildering assortment of electric sockets throughout the house.
[ترجمه گوگل]ما، برای افراد ناآشنا، مجموعه ای گیج کننده از پریزهای برق در سرتاسر خانه داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما، به طرف the، مجموعه گیج کننده ای از حفره های الکتریکی در سراسر خانه داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He brought in as ministers an odd assortment of incompetent relations and hangers-on.
[ترجمه گوگل]او مجموعه‌ای عجیب از روابط ناکارآمد و بی‌کفایتی را به عنوان وزیر به کار گرفت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان وزیر مجموعه ای عجیب از روابط نالایق و چوب لباسی ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

طبقه بندی (اسم)
arrangement, classification, taxonomy, assortment, grading, grouping, systematization, standardization

دسته بندی (اسم)
faction, division, rating, ordination, assortment, grouping, junta

تخصصی

[زمین شناسی] طبقه بندی یا رده بندی معکوس مبرعکس طبقه بندی یا اندازه گیری پراکندگی اندازه های ذرات درون یک توزیع فراوانی.

انگلیسی به انگلیسی

• variety, collection, mixture
an assortment is a group of similar things that have different sizes, colours, or qualities.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
an assortment of vegetables
An unlikely assortment of rock stars and politicians attended the charity concert.
مترادف؛
mixture
مخلوط ، آمیزه ، آمیخته
Mixture
اشکال مختلف از چیزی
( خرده فروشی ) مجموعه کالاهای گزینش شده
assortment ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: جورایی
تعریف: جور شدن فام تن ها در تقسیم کاستمانی
مجموعه
دسته
مجموعه ، دسته

بپرس