began

/bɪˈɡæn//bɪˈɡæn/

بدون ثابت کردن چیزی آن را صادق فرض کردن و مبنای استدلال یا اظهار بعدی قرار دادن، زمان گذشته ی فعل: begin، اغازکرده، شروع کرده، دست گرفته

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense of begin.

جمله های نمونه

1. employment began to jump
استخدام به سرعت شروع به افزایش کرد.

2. he began as an actor, then entered politics
او با هنرپیشگی شروع به کار کرد و سپس وارد سیاست شد.

3. he began to execrate aloud
او با صدای بلند شروع به ناسزا گفتن کرد.

4. he began to worry about the future
دلهره ی او درباره ی آینده آغاز شد.

5. ice began to form on the surface of the water
سطح آب شروع به یخ زدن کرد.

6. it began as a jest and ended in tragedy
با شوخی شروع شد و با اندوه پایان یافت.

7. railroads began to thrust into the desert
خط های راه آهن در صحرا گسترش یافت.

8. she began plucking the guitar
شروع کرد به گیتار زدن.

9. she began to feel tired
او شروع کرد به احساس خستگی

10. she began to laugh, sputtering out the story
شروع کرد به خندیدن و گفتن داستان با شتاب تمام

11. they began laughing
آنها شروع کردند به خنده.

12. water began flowing in the gutter
آب در جوی روان شد.

13. we began our hike in a blinding blizzard
در بوران کورکننده ای پیاده روی خود را آغاز کردیم.

14. alexander's fortune began to ascend
اقبال اسکندر شروع به صعود کرد (کار اسکندر گرفت).

15. enemy guns began to roll loudly
توپ های دشمن با صدای بلند به غرش درآمدند.

16. her fears began to turn inward
هراسهای او کم کم درونی می شدند.

17. her popularity began to wane
شهرت او رو به نقصان نهاد.

18. his star began to set
ستاره ی بخت او شروع به افول کرد.

19. his temper began to fray
او داشت بدخلق می شد.

20. sultan mahmood began depreciating ferdowsi's work
سلطان محمود شروع کرد به ناچیز شمردن کار فردوسی.

21. the automobile began to supersede the horse
اتومبیل به تدریج جای اسب را گرفت.

22. the boat began to founder
قایق شروع کرد به آب گرفتن و فرو رفتن.

23. the cannons began to roar
توپ ها شروع به غرش کردند.

24. the cock began to crow
خروس شروع به خواندن کرد.

25. the fish began to die en masse
ماهی ها همگی شروع به مردن کردند.

26. the light began to trail away
نور شروع کرد به کم شدن

27. the milk began to freeze
شیر شروع به یخ بستن کرد.

28. the plane began its descent into tehran
هواپیما فرود خود را به تهران آغاز کرد.

29. the wind began to freshen
باد شروع به تند شدن کرد.

30. their civilization began to decay
تمدن آنها رو به زوال نهاد.

31. then he began setting fervent kisses upon her hands
سپس شروع کرد به دادن بوسه های آتشین بر دستان او

32. a deep desperation began to possess him
نومیدی ژرفی بر او مستولی شد.

33. a distant cannon began to bark
صدای تیراندازی یک توپ از دوردست به گوش می رسید.

34. a heavy rain began to fall
باران سختی شروع به ریزش کرد.

35. a huge crowd began flowing toward the stadium
جمعیت عظیمی به سوی ورزشگاه روان شد.

36. air raid sirens began ululating again
آژیرهای حمله ی هوایی دوباره به ناله درآمدند.

37. gradually the truth began to dawn on him
کم کم واقعیت برایش آشکار شد.

38. suddenly his popularity began to ebb
ناگهان محبوبیت او رو به کاهش نهاد.

39. suddenly, hot steam began to erupt
ناگهان بخار داغ شروع به برون فشانی کرد (بیرون زد).

40. the dying man began raving
مرد در حال نزع شروع به هذیان گویی کرد.

41. the pregnant mother began to peak
مادر آبستن شروع کرد به نحیف شدن.

42. the whole crowd began pelting to the beach
همه ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.

43. then the sharks began to move fast and butt the bottom of our boat
سپس کوسه ماهی ها آغاز کردند به حرکات سریع و زدن سر خود به ته قایق ما

44. after the quarrel, conversation began to languish and the guests left one after another
بعد از آن مشاجره مکالمات گرمی خود را از دست داد و مهمانان یکی بعد از دیگری رفتند.

45. finally the child's fever began to subside
بالاخره تب کودک فروکش کرد.

46. gradually, the soldiers' spirits began to droop
کم کم سربازان روحیه ی خود را از دست دادند.

47. she stopped short and began to listen
ناگهان ایستاد و شروع کرد به گوش فرا دادن.

48. then those compressed masses began radiating as stars
سپس آن توده های فشرده همچون ستارگان شروع به رخشیدن کردند.

49. those (who were) present began to protest
حاضران شروع به اعتراض کردند.

50. a whole host of children began to sing
انبوهی از کودکان شروع کردند به آواز خواندن.

51. after the war, the japanese began to embrace western ways
بعد از جنگ ژاپنی ها شروع به پذیرش روش های غربی کردند.

52. ancient egyptians deified alexander and began to worship him
مصریان باستان اسکندر را خدا انگاشتند و او را پرستش کردند.

53. as he talked, his eyes began to shine
حرف که می زد چشمانش شروع می کردند به درخشیدن.

54. he broached the cask and began drinking
بشکه را سوراخ کرد و شروع کرد به آشامیدن.

55. he lifted the keg and began drinking from the bunghole
او بشکه را بلند کرد و از سوراخ آن شروع به نوشیدن کرد.

56. the mob ran amok and began looting the shops
انبوه مردم دیوانه وار به چاپیدن مغازه ها پرداختند.

57. they said a blessing, and began to eat
آنان ((خدایا شکر تو)) گفتند و شروع کردند به خوردن.

58. to find the ring, she began burrowing under the books
برای یافتن انگشتر شروع کرد به گشتن در زیر کتاب ها.

59. when the enemy approached, bullets began to fly
دشمن که نزدیک شد گلوله باران آغاز گردید.

60. after the flood, the building's foundation began to sink
پس از آن سیل پایه ی ساختمان شروع کرد به نشست کردن.

61. after three days, the flood waters began to sink
پس از سه روز سیلاب ها شروع کردند به فروکش کردن.

62. he developed a nervous twitch and began to wink constantly
او دچار تیک عصبی شد و شروع کرد به پلک زدن مداوم.

63. i lay on the sofa and began to read
روی کاناپه خوابیدم و شروع به قرائت کردم.

64. she leaned over the basin and began to douse her face with the cold water
او روی دستشویی خم شد و با آب سرد شروع به شستن صورت خود کرد.

65. the clouds broke and the sun began to shine
ابرها باز شد و خورشید شروع به درخشیدن کرد.

66. to the audience's consternation, the corpse began to speak
ناگهان در میان حیرت تماشاگران جسد به سخن درآمد.

67. upon seeing his master, the dog began wagging its tail
با دیدن صاحبش،سگ شروع کرد به دم تکان دادن.

68. after a few jokes, the party atmosphere began to thaw
پس از چند لطیفه،محیط مهمانی رو به گرمی گرفت.

69. as the enemy boat approached, the submarine began to dive
با نزدیک شدن کشتی دشمن،زیردریایی شروع به زیر آب رفتن کرد.

70. it was then that the islamic civilization began to blossom
در آن هنگام بود که تمدن اسلامی شروع به شکوفایی کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• began is the past tense of begin.

پیشنهاد کاربران

گذشته فعل begin به معنی "شروع کردن"
مثال: She began her career as a teacher.
او شروع به فعالیت حرفه ای خود به عنوان یک معلم کرد.
began: شروع
began to : شروع به
began to accept: - - - پذبرفتند
آغاز کرده
considered
اغاز شد
خواست
گذشتع فعل beginاست
شروع به کار کرد - تاسیس شد
شروع کردن ، گذشته ی فعل begin , مترادف started
We began to read new stories.
شروع، آغاز مترادف started
We began to read new stories
تبدیل شدن
شروع کرده started or.
لطفا برای تمامی کلمه ها voiceترجمه را بگذارید ممنون از شما
شروع
زمان گذشته ی فعل: begin، اغازکرده، شروع کرده، دست گرفته
نخست آغاز شده
شروع کرد.
که بعد از ان همیشه باید فعل ing بیاید

شروع کرد
شروع کرد به. . .
شروع شده
اغاز شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس