boiled

/bɔɪld//bɔɪld/

معنی: آب پز

جمله های نمونه

1. boiled eggs digest easily
تخم مرغ آب پز به آسانی گواریده می شود.

2. boiled potatoes
سیب زمینی آب پز

3. insipid boiled cabbage
کلم جوشانده ی بی مزه

4. i had boiled eggs for breakfast
صبحانه تخم مرغ آب پز خوردم.

5. the milk boiled and started to overflow
شیر جوشید و شروع کرد به سر رفتن.

6. the water boiled and misted up the air of the room
آب جوشید و هوای اتاق را مه آلود کرد.

7. their rivalry boiled over
رقابت آنها به نهایت رسید.

8. what it boiled down to was money
اصل قضیه پول بود.

9. he mouthed down six boiled eggs
او شش تا تخم مرغ آب پز را یکهو رفت بالا.

10. the persistent odor of boiled cabbage
بوی ماندنی کلم آب پزشده

11. Water is converted into steam if it is boiled.
[ترجمه گوگل]آب در صورت جوشاندن به بخار تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]آب اگر آب پز شود به بخار تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The saucepan boiled dry on the stove.
[ترجمه گوگل]قابلمه خشک روی اجاق جوشید
[ترجمه ترگمان]قابلمه روی اجاق خشک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Mediterranean Sea boiled with the storm.
[ترجمه گوگل]دریای مدیترانه از طوفان به جوش آمد
[ترجمه ترگمان]دریای مدیترانه با طوفان به جوش آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've boiled some potatoes for dinner.
[ترجمه گوگل]من برای شام مقداری سیب زمینی آب پز کردم
[ترجمه ترگمان]برای شام مقداری سیب زمینی آب پز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Let us reheat the cold boiled water.
[ترجمه گوگل]بگذارید آب جوشیده سرد را دوباره گرم کنیم
[ترجمه ترگمان]آب جوشیده را گرم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The original speech I had written got boiled down to about ten minutes.
[ترجمه گوگل]سخنرانی اصلی که نوشته بودم حدود ده دقیقه خلاصه شد
[ترجمه ترگمان]سخنرانی اصلی که در حدود ده دقیقه به من رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

آب پز (صفت)
boiled

انگلیسی به انگلیسی

• brought to the temperature at which a liquid becomes a gas

پیشنهاد کاربران

جوشانده شده یا آب پز
جوشانده شده. ابپز شده

آب پز شده
آب پز

بپرس