bountiful

/ˈbaʊntəfəl//ˈbaʊntɪfəl/

معنی: سخی، بخشنده، باسخاوت، خوب ومهربان
معانی دیگر: گشاده دست، پر سخاوت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: bountifully (adv.), bountifulness (n.)
(1) تعریف: liberal in giving; generous.
مترادف: bounteous, generous, liberal, munificent, unsparing
متضاد: niggardly, stingy
مشابه: bighearted, free, free-handed, lavish, magnanimous, openhanded, princely, unselfish

(2) تعریف: ample; abundant.
مترادف: abundant, ample, bounteous, opulent, plenteous, plentiful
متضاد: meager, niggardly
مشابه: copious, fat, full, generous, immeasurable, inexhaustible, luxuriant, munificent, plenty, profuse, prolific, rich, rife

جمله های نمونه

1. If the British were as bountiful as the Americans, donations to charities would more than treble.
[ترجمه گوگل]اگر انگلیسی‌ها به اندازه آمریکایی‌ها ثروتمند بودند، کمک‌های مالی به موسسات خیریه بیش از سه برابر می‌شد
[ترجمه ترگمان]اگر انگلیسی ها به اندازه آمریکایی ها بخشنده بودند، کمک های خیریه به خیریه ها از سه برابر بیشتر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. State aid is less bountiful than it was before.
[ترجمه گوگل]كمك‌هاي دولتي كمتر از قبل است
[ترجمه ترگمان]کمک های دولتی نسبت به گذشته bountiful است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We found a bountiful supply of coconuts on the island.
[ترجمه گوگل]ما مقدار زیادی نارگیل در جزیره پیدا کردیم
[ترجمه ترگمان] یه عالمه نارگیل توی جزیره پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The land is bountiful and no one starves.
[ترجمه گوگل]زمین پر نعمت است و هیچ کس گرسنگی نمی کشد
[ترجمه ترگمان]زمین فراوان است و هیچ کس starves ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their stories are bountiful in this engagingly mounted documentary, running Sunday night in three one-hour segments on the History Channel.
[ترجمه گوگل]داستان‌های آن‌ها در این مستند جذاب که یکشنبه شب در سه بخش یک ساعته از کانال تاریخ پخش می‌شود، پربار است
[ترجمه ترگمان]داستان های آن ها در این فیلم مستند engagingly، که یکشنبه شب در سه بخش یک ساعت در کانال تاریخ اجرا می شود، فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But his mood was not bountiful at the moment.
[ترجمه گوگل]اما خلق و خوی او در حال حاضر زیاد نبود
[ترجمه ترگمان]اما در این لحظه حالش خوب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bountiful buffet breakfast served each morning sets just the right note to start the day by the fresh-water swimming pool.
[ترجمه گوگل]بوفه صبحانه فراوانی که هر روز صبح سرو می‌شود، درست برای شروع روز در کنار استخر آب شیرین است
[ترجمه ترگمان]صبحانه بوفه bountiful هر روز صبح روز بعد برای شروع روز توسط استخر آب شیرین آماده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Incentives can raise productivity and offer bountiful opportunities for a better life.
[ترجمه گوگل]مشوق ها می توانند بهره وری را افزایش دهند و فرصت های فراوانی را برای زندگی بهتر ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]مشوق ها می توانند بهره وری را بالا ببرند و فرصت های زیادی را برای زندگی بهتر ارایه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By analyzing and processing bountiful experimental data collected in short time, the curves of temperature variation of fast transient nucleate boiling are then drawn with wavelet analysis theory.
[ترجمه گوگل]با تجزیه و تحلیل و پردازش داده‌های تجربی فراوان جمع‌آوری‌شده در زمان کوتاه، منحنی‌های تغییرات دمایی جوش سریع گذرا هسته‌ای با تئوری تحلیل موجک ترسیم می‌شوند
[ترجمه ترگمان]با تجزیه و تحلیل و پردازش داده های تجربی bountiful جمع آوری شده در زمان کوتاه، منحنی های تغییر دما در دماهای گذرا و نقطه جوش، با تئوری تحلیل موجک کشیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These provided Huayna Capac with bountiful harvests and enough corn beer to entertain his subjects royally during Cusco's annual festivals.
[ترجمه گوگل]اینها برای هوآینا کاپاک برداشت‌های فراوان و آبجو ذرت کافی برای پذیرایی از رعایای خود در طول جشنواره‌های سالانه کوسکو فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]اینها Huayna Capac را با برداشت های bountiful و آبجو کافی برای سرگرم کردن افراد خود در فستیوال سالیانه Cusco فراهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. More bountiful crops of corn, squash, cotton, and beans could be obtained.
[ترجمه گوگل]می توان محصولات فراوان تری از ذرت، کدو، پنبه و لوبیا به دست آورد
[ترجمه ترگمان]بیشتر محصول غله، اسکواش، پنبه و لوبیا را می توان به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the dream of a bountiful West Coast urged the Joads onward.
[ترجمه گوگل]اما رویای یک ساحل غربی پر از نعمت، جوادها را به پیش برد
[ترجمه ترگمان]اما خواب یک ساحل غربی بخشنده را به جلو ترغیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the harvest of 1621 was a bountiful one.
[ترجمه گوگل]اما برداشت سال 1621 بسیار پربار بود
[ترجمه ترگمان]اما محصول سال ۱۶۲۱ محصول bountiful بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He, he took a bus to Bountiful . You have family there, right?
[ترجمه گوگل]او، او با اتوبوس به Bountiful رفت شما آنجا خانواده دارید، درست است؟
[ترجمه ترگمان] اون، با اتوبوس به \"Bountiful\" رفت تو اونجا خانواده ای داری، درسته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخی (صفت)
liberal, big-hearted, charitable, generous, bounteous, bountiful, free-handed

بخشنده (صفت)
merciful, munificent, generous, bounteous, bountiful, gracious, placable, open-handed, good-hearted, indulgent, large-hearted

باسخاوت (صفت)
bounteous, bountiful

خوب ومهربان (صفت)
bountiful

انگلیسی به انگلیسی

• plentiful, bounteous
something that is bountiful is provided very generously or in large amounts; a literary word.

پیشنهاد کاربران

مثال :
Bountiful source of revenue
منبع درآمد پربار
منبع درآمد غنی
In the name of Allah, The" bountiful", The Merciful
به نام خداوند "بخشنده" مهربان
حاصلخیز، غنی
این کالوکیشنو خیلی دیدم
bountiful harvest
برداشت پربار
پر رونق
liberal or generous in bestowing gifts or favors. Mer
in large quantities; large. Ox
پرنعمت
پر خیر و برکت

بپرس