brandish

/ˈbrændɪʃ//ˈbrændɪʃ/

معنی: زرق و برق دادن، باهتزاز دراوردن، تکان دادن سلاح
معانی دیگر: (شمشیر و سلاح های دیگر را) به اهتزاز درآوردن، جنباندن، در هوا تکان دادن، (مجازی) با اشتیاق یا سربلندی نشان دادن، زرق وبرق دادن شمشیر، باهتزاز دراوردن شمشیروتازیانه، تکان دادن سلاح ازروی تهدید

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brandishes, brandishing, brandished
(1) تعریف: to wave or shake (something such as a weapon) in a threatening or agitated manner.
مشابه: flourish, shake

- They stormed into the bank brandishing their guns.
[ترجمه گوگل] آنها در حالی که اسلحه های خود را در دست داشتند به بانک هجوم بردند
[ترجمه ترگمان] با عجله به بانک حمله کردند و تفنگ هایشان را در هوا تکان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The protesters chanted and brandished their placards.
[ترجمه گوگل] معترضان شعار می دادند و پلاکاردهای خود را می زدند
[ترجمه ترگمان] معترضان شعار می دادند و placards را تکان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to display in a showy or aggressive manner; flaunt.
مشابه: flaunt, flourish

- He strode into the room brandishing a new medal on his uniform.
[ترجمه گوگل] او با قدم های بلند وارد اتاق شد و مدال جدیدی را روی یونیفرم خود زد
[ترجمه ترگمان] با گام های بلند وارد اتاق شد و یک مدال تازه روی لباسش نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: brandisher (n.)
• : تعریف: a threatening or defiant motion, as with a weapon.
مشابه: flourish

- With a brandish of his sword, he rode off.
[ترجمه گوگل] با تکان دادن شمشیر، سوار شد
[ترجمه ترگمان] در حالی که شمشیر خود را تکان می داد، به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Brandishing their swords,they rode into battle.
[ترجمه گوگل]آنها شمشیرهای خود را براق کردند و به جنگ رفتند
[ترجمه ترگمان]شمشیرهای خود را باز کردند و به میدان نبرد تاختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A mob came over the hill yelling and brandishing sticks.
[ترجمه گوگل]گروهی به بالای تپه آمدند و فریاد می زدند و چوب می زدند
[ترجمه ترگمان]جمعیت از بالای تپه رد شدند و فریاد می زدند و چوب دستی خود را تکان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The horseman came up to Robin Hood, brandishing his sword.
[ترجمه گوگل]سوارکار به سمت رابین هود آمد و شمشیر خود را به اهتزاز درآورد
[ترجمه ترگمان]مرد اسب سوار به سمت رابین هود آمد و شمشیرش را در هوا تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A man leapt out brandishing a kitchen knife.
[ترجمه گوگل]مردی در حالی که چاقوی آشپزخانه را تکان می داد بیرون پرید
[ترجمه ترگمان]مردی با چاقوی آشپزخانه خود را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She rushed into the office brandishing a letter.
[ترجمه گوگل]با عجله وارد دفتر شد و نامه ای را به صدا درآورد
[ترجمه ترگمان]با عجله نامه را در هوا تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He appeared in the lounge brandishing a knife.
[ترجمه گوگل]او در حالی که چاقو به دست می گرفت در سالن ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]او در اتاق استراحت یک چاقو را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. " Bang! Bang! " the small boy brandished a phoney pistol and shouted.
[ترجمه گوگل]پسر کوچک یک تپانچه قلابی زد و فریاد زد: "بنگ! بنگ!"
[ترجمه ترگمان]\" بنگ! بنگ! پسر کوچک هفت تیر phoney را تکان داد و فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She brandished a saucepan at me so I ran out of the kitchen.
[ترجمه گوگل]او یک قابلمه را به طرف من زد و من از آشپزخانه بیرون زدم
[ترجمه ترگمان]او یک ماهی تابه را به طرف من تکان داد و من از آشپزخانه بیرون دویدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The men burst in wearing balaclavas and brandishing sawn-off shotguns.
[ترجمه گوگل]مردان در پوشیدن کلاه و تفنگ های ساچمه ای اره شده، ترکیدند
[ترجمه ترگمان]مردان با سر و صدا، balaclavas و تفنگ های دولول را در هوا تکان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The demonstrators brandished banners and shouted slogans.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان بنرهایی به اهتزاز درآوردند و شعار سر دادند
[ترجمه ترگمان]تظاهرات کنندگان پرچم ها را تکان می دادند و شعار می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Prime Minister will brandish his meaningless majority after the Division tonight and claim it as a mandate for Maastricht.
[ترجمه گوگل]نخست‌وزیر امشب اکثریت بی‌معنای خود را بعد از دیویژن نشان خواهد داد و آن را به عنوان یک اختیار برای ماستریخت خواهد خواند
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر اکثریت بی معنی خود را بعد از تقسیم کلاس به سر خواهد آورد و آن را به عنوان دستور ماستریخت اعلام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Above: These colonial anemones are each brandishing hundreds of stinging cells.
[ترجمه گوگل]تصویر بالا: این شقایق‌های استعماری هر کدام صدها سلول گزنده را تکان می‌دهند
[ترجمه ترگمان]بالا: شقایق های دریایی هر یک صدها سلول stinging را تکان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He never brandishes his intellect.
[ترجمه گوگل]او هرگز عقل خود را تکان نمی دهد
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت عقلش رو از دست نداده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stepping high in the light gravity and brandishing the bag before her, she ploughed her way out into the open air.
[ترجمه گوگل]او در گرانش نور بالا قدم گذاشت و کیسه را جلویش برد، راهش را به هوای آزاد شخم زد
[ترجمه ترگمان]سرش را بالا گرفت و کیف را در هوا تکان داد و در هوای آزاد راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They brandish the ancient weapons of the Dani tribe that dominates this valley: bows and arrows, spears and crude knives.
[ترجمه گوگل]آنها سلاح های باستانی قبیله دانی را که بر این دره مسلط هستند به صدا در می آورند: تیر و کمان، نیزه و چاقوهای خام
[ترجمه ترگمان]آن ها سلاح های باستانی قبیله دانی را که بر این دره تسلط دارند در سر گرفته اند: تیر و کمان، نیزه و چاقوهای crude
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زرق و برق دادن (فعل)
brandish

باهتزاز دراوردن (فعل)
brandish

تکان دادن سلاح (فعل)
brandish

انگلیسی به انگلیسی

• wave something about, shake something (in a threatening manner)
if you brandish something, especially a weapon, you wave it around vigorously.

پیشنهاد کاربران

رجز خوانی
معنی مجازی: ( هوش، خودنمایی، تهاجم ) در معرض نمایش قرار دادن.
In other words, the Kremlin leader got to brandish his nukes.
When aged eight and a half, my father met me brandishing a small cello.
( چیزی را ) به اهتزاز درآوردن ( به هدف تهدید , عصبانیت و یا هیجان )
سر دادن، مثلا brandishing the prospect : نوید سر دادن
عرض اندام کردن

بپرس