busily

/ˈbɪzəli//ˈbɪzɪli/

با کمال سرگرمی، با پر مشغلگی، با فعالیت تمام، مشغولانه

جمله های نمونه

1. he was busily signing up new members for the club
او داشت با کمال فعالیت اعضای جدیدی را برای باشگاه نام نویسی می کرد.

2. A swarm of ants are moving busily.
[ترجمه گوگل]دسته ای از مورچه ها مشغول حرکت هستند
[ترجمه ترگمان]گروهی از مورچه ها سخت مشغول حرکت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The doctor worked busily beneath the blinding lights of the delivery room.
[ترجمه گوگل]دکتر زیر نورهای کور کننده اتاق زایمان مشغول کار بود
[ترجمه ترگمان]دکتر در زیر نور کور کننده اتاق زایمان مشغول کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His colleagues, meanwhile, were busily scheming to get rid of him.
[ترجمه گوگل]در همین حین، همکارانش برای خلاص شدن از شر او به شدت مشغول نقشه کشیدن بودند
[ترجمه ترگمان]در این میان همکارانش به تلاش مشغول بودند تا از شر او خلاص شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has been busily trying to resurrect her Hollywood career.
[ترجمه گوگل]او سخت در تلاش است تا حرفه خود در هالیوود را احیا کند
[ترجمه ترگمان]او سخت تلاش کرده بود تا شغل Hollywood را دوباره احیا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was busily engaged repairing his bike.
[ترجمه گوگل]او مشغول تعمیر دوچرخه اش بود
[ترجمه ترگمان]سخت مشغول تعمیر دوچرخه اش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Will and Joe were busily employed in clearing out all the furniture.
[ترجمه گوگل]ویل و جو مشغول تمیز کردن تمام اثاثیه بودند
[ترجمه ترگمان]ویل و جو با حرارت مشغول خالی کردن وسایل خانه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The women were busily comparing notes on the queen's outfit.
[ترجمه گوگل]زن ها مشغول مقایسه یادداشت های مربوط به لباس ملکه بودند
[ترجمه ترگمان]زن ها مشغول مقایسه یادداشت های لباس ملکه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a day or two we were busily employed in unpacking and laying out our property to the best advantage.
[ترجمه گوگل]برای یک یا دو روز ما مشغول باز کردن بسته بندی و چیدمان اموال خود به بهترین نحو بودیم
[ترجمه ترگمان]برای یک یا دو روز مشغول باز کردن اثاثه و پیاده کردن اموال خود به بهترین وجه بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A wind-up clock ticked busily from the kitchen counter.
[ترجمه گوگل]یک ساعت بادگیر به شدت از روی پیشخوان آشپزخانه تیک تیک می زد
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ ساعت دیواری از پشت پیشخوان آشپزخانه به شدت تیک تاک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She took the novel down and busily thumbed it through.
[ترجمه گوگل]او رمان را پایین آورد و با شلوغی آن را بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]کتاب رمان را برداشت و با دقت آن را زیر و رو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Egrets and a solitary grey heron were busily feeding.
[ترجمه گوگل]مرغ مینا و یک حواصیل خاکستری منفرد مشغول تغذیه بودند
[ترجمه ترگمان]ماهی دودی و یک بادکنک خاکستری رنگ که سخت مشغول غذا خوردن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was busily preparing for their arrival.
[ترجمه گوگل]مشغول آماده شدن برای ورودشان بودم
[ترجمه ترگمان]من مشغول تهیه مقدمات ورود آن ها بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was busily employed in cleaning his shoes.
[ترجمه گوگل]او به شدت مشغول تمیز کردن کفش هایش بود
[ترجمه ترگمان]سخت مشغول تمیز کردن کفش هایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All were busily engaged, men at their ploughs, women at their looms.
[ترجمه گوگل]همه مشغول مشغول بودند، مردان در گاوآهن، زنان در کار بافندگی خود
[ترجمه ترگمان]همه به کار مشغول بودند، مردانی را به گاو آهن و زن هایی که به شکل their درآمده بودند، نامزد کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an industrious manner; quickly
if you do something busily, you do it in a very active way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : busy
✅️ اسم ( noun ) : business
✅️ صفت ( adjective ) : busy
✅️ قید ( adverb ) : busily
پرتکاپو
She was busily writing in a notebook
با جدیت سرگرم چیزی بودن
به طور جدی
سرسختانه
بدون توقف
به طور متمرکز

بپرس