biography

/baˈjɑːɡrəfi//baɪˈɒɡrəfi/

معنی: بیوگرافی، زندگینامه، تذکره، زیستنامه، سیرت، تاریخچه زندگی
معانی دیگر: سرگذشت یک نفر، شرح حال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: biographies
(1) تعریف: an account, usu. written, of the facts and circumstances of one person's life.
مشابه: life, memoir

(2) تعریف: such written accounts collectively.

(3) تعریف: the field of biographical writing.

جمله های نمونه

1. a biography of hafez
زندگی نامه ی حافظ

2. a capsule biography
زیست نامه ی خلاصه شده

3. a definitive biography
زیستنامه ی معتبر و کامل

4. a potted biography
زیست نامه ی مختصر و سطحی

5. an authoritative biography
زندگینامه ی موثق و اصیل

6. an authorized biography
زندگینامه ی مجاز (که با اجازه و همکاری خانواده ی شخص تهیه شده است)

7. He dramatized the biography of the basketball star.
[ترجمه گوگل]او بیوگرافی ستاره بسکتبال را دراماتیک کرد
[ترجمه ترگمان]او زندگینامه ستاره بسکتبال را تکرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He wrote a biography of Winston Churchill.
[ترجمه گوگل]او بیوگرافی وینستون چرچیل را نوشت
[ترجمه ترگمان]He از وینستون چرچیل نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The biography shows him in a favourable light.
[ترجمه گوگل]بیوگرافی او را در نور مطلوب نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او را در یک نور مناسب نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hodges wrote an unofficial biography of the artist.
[ترجمه گوگل]هاجز بیوگرافی غیر رسمی این هنرمند را نوشت
[ترجمه ترگمان]هاجس یه بیوگرافی غیر رسمی از هنرمند نوشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This book is a carefully documented biography.
[ترجمه گوگل]این کتاب یک بیوگرافی با دقت مستند است
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک زندگینامه به دقت مستند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The biography has been criticized for being too hagiographic.
[ترجمه گوگل]بیوگرافی به دلیل بیش از حد هاژوگرافیک بودن مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این زندگینامه به خاطر اینکه بیش از حد قابل ویرایش است مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Writing a biography is an absorbing voyage of discovery.
[ترجمه گوگل]نوشتن بیوگرافی یک سفر اکتشافی جذاب است
[ترجمه ترگمان]نوشتن یک زندگینامه، سفر طولانی اکتشاف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is the first official biography of her and it is introduced by her daughter.
[ترجمه گوگل]این اولین بیوگرافی رسمی اوست و توسط دخترش معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]این اولین زندگینامه رسمی او است و توسط دخترش معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This biography does great honour to the poet's achievements.
[ترجمه گوگل]این بیوگرافی به دستاوردهای شاعر افتخار بزرگی می بخشد
[ترجمه ترگمان]این زندگینامه، افتخار بزرگی به دستاوردهای شاعر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This biography offers a few glimpses of his life before he became famous.
[ترجمه گوگل]این بیوگرافی گوشه هایی از زندگی او قبل از معروف شدن را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این زندگینامه چند نظر از زندگی خود را قبل از اینکه مشهور شود ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The biography was a bit of a rush job.
[ترجمه گوگل]بیوگرافی کار کمی عجله ای بود
[ترجمه ترگمان]زندگی نامه کوتاهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This new biography contains a wealth of previously unpublished material.
[ترجمه گوگل]این بیوگرافی جدید حاوی انبوهی از مطالب منتشر نشده است
[ترجمه ترگمان]این زندگینامه جدید شامل ثروتی از مطالب منتشر نشده پیشین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Boswell wrote a famous biography of Dr. White.
[ترجمه گوگل]بوسول زندگینامه معروفی از دکتر وایت نوشت
[ترجمه ترگمان]بازول یک زندگینامه معروف از دکتر وایت نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیوگرافی (اسم)
biography

زندگینامه (اسم)
biography

تذکره (اسم)
biography, passport

زیستنامه (اسم)
biography

سیرت (اسم)
nature, character, moral, morality, biography, menology, way of life

تاریخچه زندگی (اسم)
biography

انگلیسی به انگلیسی

• life story, written account of a person's life
a biography of a person is an account of their life, written by someone else.

پیشنهاد کاربران

زینِگاری
زندگینامه
شرح احوال
Biography: زندگی نامه
( توسط شخص دیگه ای نوشته میشه )
Auto - Biography: شرح حال، حسب حال
( توسط خود شخص نوشته میشه )
biography ( عمومی )
واژه مصوب: سرگذشت
تعریف: کتابی که در آن زندگی‏نامۀ شخصیتی شرح داده شده باشد|||متـ . شرح حال، زندگی‏نامه
is the story of sb's life written by someone different
زیست نگاری
زندگینامه
داستان زندگی یه شخصی که توسط شخصی دیگرنوشته شده است
بیوگرافی
اثر
جا مانده
An account of someone's life written by someone else

بپرس