briny

/ˈbraɪni//ˈbraɪni/

معنی: شور، نمکین، مثل اب دریا
معانی دیگر: پرنمک، شورابی، مانند آب دریا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: brinier, briniest
• : تعریف: of or like brine or salt water; very salty.

- The pickles have been soaked in a briny solution.
[ترجمه گوگل] خیارشورها در محلول شور خیس شده اند
[ترجمه ترگمان] این ترشی در محلول briny غوطه ور شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They sailed off across the briny sea.
[ترجمه گوگل] آنها از دریای شور عبور کردند
[ترجمه ترگمان] از دریا به دریا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: brininess (n.)
• : تعریف: (informal) the ocean or sea (prec. by the).

- He was swallowed up by the briny and never seen again.
[ترجمه گوگل] او توسط شوره بلعیده شد و دیگر هرگز دیده نشد
[ترجمه ترگمان] اون توی آب فرو خورده بود و دیگه ندیده بودمش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they brushed their teeth in the briny waters of the gulf
در آب تلخ خلیج دندان های خود را مسواک زدند.

2. Do you fancy a dip in the briny?
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید در آب نمک غوطه ور شوید؟
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی توی آب شنا کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The ecosystem of saline includes briny region and annulus lake salina to take two inferior system.
[ترجمه گوگل]اکوسیستم شور شامل منطقه شور و حلقوی دریاچه سالینا برای گرفتن دو سیستم تحتانی است
[ترجمه ترگمان]اکو سیستم نمک شامل منطقه briny و دریاچه annulus برای گرفتن دو سیستم پایین تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As sea - ice develops, the briny water beneath it cools to - 2 C.
[ترجمه گوگل]با توسعه یخ دریا، آب شور زیر آن تا 2- درجه سانتیگراد خنک می شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که آب - یخ گسترش می یابد، آب briny زیر آن تا ۲ درجه سانتیگراد خنک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This year briny pearl price of the North sea 3 fold.
[ترجمه گوگل]مروارید شور امسال قیمت دریای شمال 3 برابر
[ترجمه ترگمان]امسال قیمت مروارید دریای شمال ۳ برابر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The briny air gave a foretaste of the nearby sea.
[ترجمه گوگل]هوای شور طعمی از دریای مجاور را می داد
[ترجمه ترگمان]هوای briny به دریا نزدیک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. First time and briny contact with, hoof giving hoof left deep impression.
[ترجمه گوگل]اولین بار و تماس شور با سم، سم تاثیر عمیقی بر جای گذاشت
[ترجمه ترگمان]اولین بار و تماس با سم سم اثر عمیقی بر سم گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A so-called halophyte, the briny succulent thrives in hellish heat and pitiful soil on little more than a regular dousing of ocean water.
[ترجمه گوگل]این ساکولنت که به اصطلاح هالوفیت نامیده می‌شود، در گرمای جهنمی و خاک رقت‌انگیز با کمی بیش از یک پاشیدن منظم آب اقیانوس رشد می‌کند
[ترجمه ترگمان]در این هوای سرد و مرطوب که از آب داغ و پر آب و آب جاری می شود، این آب شور و حرارت بیشتر از یک قطره آب از آب اقیانوس پرورش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Development uses briny resource is to alleviate foreland lacks the way with water very active issue.
[ترجمه گوگل]توسعه با استفاده از منابع آب نمک است برای کاهش پیش زمین فاقد راه با موضوع آب بسیار فعال است
[ترجمه ترگمان]توسعه از منابع briny استفاده می کند تا foreland فاقد راه حلی با مساله آب بسیار فعال باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The briny water is not good for the growth of the trees.
[ترجمه گوگل]آب شور برای رشد درختان مفید نیست
[ترجمه ترگمان]آب briny برای رشد درختان خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He went down early each morning and jumped up and down in the briny, enjoying every minute of it.
[ترجمه گوگل]او هر روز صبح زود پایین می رفت و در آب شور بالا و پایین می پرید و از هر دقیقه آن لذت می برد
[ترجمه ترگمان]هر روز صبح زود از خواب بلند می شد و در آب شور می زد و از هر دقیقه اش لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sea and the eyeless fish houses and the briny chum dropped quickly away.
[ترجمه گوگل]دریا و خانه‌های ماهی بی‌چشم و بچه شور به سرعت از بین رفتند
[ترجمه ترگمان]دریا و خانه های بی چشم و آن خو بی چشم به سرعت از آنجا دور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They get electrical power from fission rods, and then they throw the fission rods into the briny sea.
[ترجمه گوگل]آنها نیروی الکتریکی را از میله های شکافت دریافت می کنند و سپس میله های شکافت را به دریای شور می اندازند
[ترجمه ترگمان]آن ها نیروی الکتریکی را از میله های fission شکافت و سپس میله های fission را به دریای briny پرتاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شور (صفت)
briny, saline, salty

نمکین (صفت)
briny, saline, salty

مثل اب دریا (صفت)
briny

انگلیسی به انگلیسی

• salty, like brine
something that is briny, for example sea water or a smell, is salty; a literary word.

پیشنهاد کاربران

شور
مثال:
And that one briny and bitter.
و آن یکی شور و تلخ
�وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ�
انحصاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : brine
✅️ اسم ( noun ) : brine / briny
✅️ صفت ( adjective ) : briny
✅️ قید ( adverb ) : _
Salty

بپرس