cloistered

/ˌklɔɪstər//ˈkloɪstə/

معنی: منزوی
معانی دیگر: راهرو سرپوشیده، اطاق یا سلول راهبان وتارکان دنیا، ایوان، دیر، صومعه، گوشه نشینی کردن، درصومعه گذاشتن

جمله های نمونه

1. all summer he cloistered himself in the library
تمام تابستان در کتابخانه معتکف شد.

2. He has cloistered himself in a monastery for more than thirty years.
[ترجمه گوگل]او بیش از سی سال است که خود را در یک صومعه اسکان داده است
[ترجمه ترگمان]بیش از سی سال است که در صومعه محبوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She cloistered herself in the office.
[ترجمه گوگل]او خودش را در دفتر خانه بست
[ترجمه ترگمان]خود را در دفتر زندانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He cloistered himself away with his books.
[ترجمه گوگل]او خود را با کتاب هایش محبوس کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را با کتاب هایش می گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These academics lead such a cloistered life/existence.
[ترجمه گوگل]این دانشگاهیان چنین زندگی/وجود مخفیانه ای دارند
[ترجمه ترگمان]این دانشگاهیان از زندگی و زندگی رهبانی پیروی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bright wedding-red flowers in full bloom stood cloistered on the steps.
[ترجمه گوگل]گل‌های روشن عروسی-قرمز در شکوفه کامل روی پله‌ها ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]گل های درخشان عروسی در گل پر گل و شکوفه در روی پله ها ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Experience all those things his cloistered lifestyle with the Tech-Greens had denied him.
[ترجمه گوگل]تمام آن چیزهایی را تجربه کنید که سبک زندگی پنهانی او با سبزهای فناوری او را انکار کرده بود
[ترجمه ترگمان]تجربه همه چیزهایی که سبک زندگی منزوی او با گروه فنی - سبز او را رد کرده بودند را تجربه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The courtyard is cloistered.
[ترجمه گوگل]حیاط سربسته است
[ترجمه ترگمان]حیاط تاریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yet if so, whey weren't they cloistered?
[ترجمه گوگل]با این حال، اگر چنین است، آیا آنها مخفیگاه نبودند؟
[ترجمه ترگمان]با این حال اگر این طور باشد، آیا آن ها زنده اند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nevertheless Suger was no cloistered academic.
[ترجمه گوگل]با این وجود، سوگر هیچ دانشگاهی سرپوشیده ای نداشت
[ترجمه ترگمان]با این وصف، Suger دانشگاهی سرگردان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Academics lead a cloistered life.
[ترجمه گوگل]دانشگاهیان زندگی محصورانه ای دارند
[ترجمه ترگمان]دانشگاهیان یک زندگی منزوی را رهبری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A cloistered walkway bordered the courtyard on three sides, arches supported by white pillars, on each pillar a lamp.
[ترجمه گوگل]یک راهروی صومعه‌ای از سه طرف به حیاط نزدیک می‌شد، طاق‌هایی با ستون‌های سفید و در هر ستون یک چراغ
[ترجمه ترگمان]یک راهروی خلوت محصور به حیاط در سه طرف، قوس های برجسته ستون های سفید، روی هر ستون یک لامپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hilda represents what Milton called " a cloistered virtue ".
[ترجمه گوگل]هیلدا نمایانگر چیزی است که میلتون آن را "فضیلت محصور" می نامید
[ترجمه ترگمان]هیلدا چیزی را نشان می دهد که میلتن آن را \"فضیلت رهبانی\" می نامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had led a cloistered existence and had little experience of ordinary life.
[ترجمه گوگل]او زندگی محرمانه ای داشت و تجربه کمی از زندگی عادی داشت
[ترجمه ترگمان]او یک زندگی منزوی را رهبری کرده بود و تجربه کمی از زندگی معمولی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منزوی (صفت)
solitary, dissociable, cloistered, secluded, insular, retired, offish, indrawn

انگلیسی به انگلیسی

• shut off from world
if you lead a cloistered way of life, you live quietly and have little contact with other people.

پیشنهاد کاربران

بپرس