capped

جمله های نمونه

1. he capped his performance with a song
او نمایش خود را با ارائه آوازی به اوج رساند.

2. he capped the bottle and put it back in the refrigerator
او در بطری را گذاشت و آن را دوباره در یخچال قرار داد.

3. we capped verses for two hours
دو ساعت با هم مشاعره کردیم.

4. snow had capped the mountains
برف نوک کوه ها را فرا گرفته بود.

5. the cake was coated with chocolate and capped with a sour cherry
کیک با لایه ای از شکلات پوشیده شده بود و آلبالویی بر نوک آن قرار داشت.

پیشنهاد کاربران

This slang term refers to shooting someone, often with a firearm. It is commonly used to describe a violent act of killing, particularly in urban or criminal contexts.
این اصطلاح عامیانه به تیراندازی به شخصی، اغلب با سلاح گرم اشاره دارد. معمولاً برای توصیف یک اقدام خشونت آمیز کشتن، به ویژه در زمینه های شهری یا جنایی استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

He got capped in a drive - by shooting.
Many innocent bystanders have been accidentally capped in gang - related shootings.
If someone breaks into my house, they’re getting capped.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-execution/
1 پشت سر گذاشتن، دشت کردن:با قهرمانی در تورنمنت تنیس فصل خوبی رو پشت سر گذاشت!، 2 نقطه اوج :اوج کار او اجرای قطعه سوم بود!، 3 سقف، محدودیت:سقف بودجه نظامی!، 4 پوشش:کوهی پوشیده از برف!
پوشش دار شده، کلاه دار شده. مثال: singly - capped distorted octahedral به معنی هشت وجهی کج شده تک کلاهه
بسته شده
محدود شدن

بپرس