centralize

/ˈsentrəˌlaɪz//ˈsentrəlaɪz/

معنی: متمرکز کردن، تمرکز دادن، در مرکز جمع کردن
معانی دیگر: مرکزیت دادن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: centralizes, centralizing, centralized
(1) تعریف: to draw toward or consolidate at a common center.
مترادف: concenter, concentrate, converge
متضاد: decentralize
مشابه: congregate, consolidate, focus

(2) تعریف: to concentrate or bring under a single authority or control.
مترادف: concentrate
متضاد: decentralize
مشابه: affiliate, coalesce, confederate, congregate, incorporate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: centralizer (n.)
• : تعریف: to form a center; concentrate.
مترادف: center, concenter, concentrate, converge
مشابه: coalesce, congregate

جمله های نمونه

1. The king is trying to centralize all power in his own hands.
[ترجمه گوگل]پادشاه در تلاش است تا تمام قدرت را در دستان خود متمرکز کند
[ترجمه ترگمان]پادشاه داره سعی می کنه تمام قدرت رو در دست خودش متمرکز کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The company built a new HQ to centralize their administration.
[ترجمه گوگل]این شرکت یک دفتر مرکزی جدید ساخت تا مدیریت خود را متمرکز کند
[ترجمه ترگمان]شرکت مرکزی برای متمرکز کردن حکومت خود ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Which functional resources to centralize or decentralize
[ترجمه گوگل]کدام منابع عملکردی را متمرکز یا غیرمتمرکز کنیم
[ترجمه ترگمان]کدام یک از منابع کاربردی برای متمرکز کردن یا تمرکز کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When fiscal crisis erupts, they consolidate agencies and centralize control.
[ترجمه گوگل]هنگامی که بحران مالی فوران می کند، آنها آژانس ها را یکپارچه می کنند و کنترل را متمرکز می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی بحران مالی شروع می شود، آن ها ادارات را محکم می کنند و کنترل متمرکز را متمرکز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He said the force was created to centralize law enforcement efforts in the south county area.
[ترجمه گوگل]او گفت که این نیرو برای متمرکز کردن تلاش های اجرای قانون در منطقه جنوب شهرستان ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]وی گفت که این نیرو برای متمرکز کردن تلاش های نیروی انتظامی در منطقه جنوب کشور ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As hospitals continue to consolidate, centralize, and diversify functions, competition will increase at all job levels.
[ترجمه گوگل]همانطور که بیمارستان ها به ادغام، متمرکز کردن و تنوع بخشیدن به وظایف خود ادامه می دهند، رقابت در همه سطوح شغلی افزایش خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]همانطور که بیمارستان ها به تثبیت، تمرکز کردن و تنوع بخشیدن به عملکردهای خود ادامه می دهند، رقابت در تمام سطوح شغلی افزایش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Attempts to centralize the economy have failed.
[ترجمه گوگل]تلاش برای متمرکز کردن اقتصاد شکست خورده است
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای متمرکز کردن اقتصاد شکست خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ordinary triangular whorl root stress centralize and influence the fatigue life of the bolt seriously.
[ترجمه گوگل]تنش ریشه چرخشی مثلثی معمولی متمرکز شده و عمر خستگی پیچ را به طور جدی تحت تأثیر قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]stress triangular whorl Ordinary متمرکز بر زندگی خستگی the را به طور جدی تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. So we centralize our study on interaction of executive incentive, stockholding and firm performance.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما مطالعه خود را بر روی تعامل انگیزه های اجرایی، سهامداری و عملکرد شرکت متمرکز می کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما مطالعه خود را بر روی تعامل محرک اجرایی، stockholding و عملکرد شرکت متمرکز می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One significant measure was to centralize PCNA's transportation to a single location.
[ترجمه گوگل]یکی از اقدامات مهم، متمرکز کردن حمل و نقل PCNA به یک مکان واحد بود
[ترجمه ترگمان]یک معیار مهم این بود که حمل و نقل نیازهای پس از بحران به یک مکان واحد را متمرکز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These risks centralize mainly in drilling and completion operation ( inclusion workover ).
[ترجمه گوگل]این خطرات عمدتاً در عملیات حفاری و تکمیل (کار گنجاندن) متمرکز می شوند
[ترجمه ترگمان]این ریسک ها به طور عمده در عملیات حفاری و تکمیل (شمول workover)متمرکز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The species is the high oil duck, people centralize the individual and do group feeding to breed.
[ترجمه گوگل]این گونه اردک پر روغن است، مردم فرد را متمرکز می کنند و برای تولید مثل تغذیه گروهی انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]این گونه، اردک بزرگ نفت است، افرادی که فرد را متمرکز می کنند و تغذیه گروهی را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To centralize the external communication and international cooperation affairs in the sector of securities and futures.
[ترجمه گوگل]تمرکز ارتباطات خارجی و امور همکاری های بین المللی در بخش اوراق بهادار و معاملات آتی
[ترجمه ترگمان]برای متمرکز کردن ارتباطات خارجی و امور همکاری های بین المللی در بخش اوراق بهادار و آینده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We use centralize lecture, simulate training and acting mode to advance new nurse's skill.
[ترجمه گوگل]ما از تمرکز سخنرانی، شبیه سازی آموزش و حالت بازیگری برای پیشبرد مهارت پرستار جدید استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از یک سخنرانی متمرکز، شبیه سازی تمرین و حالت بازیگری برای پیشبرد مهارت پرستار جدید استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Common system culture does not mean the centralize of global system.
[ترجمه گوگل]فرهنگ سیستم مشترک به معنای متمرکز شدن نظام جهانی نیست
[ترجمه ترگمان]فرهنگ سیستم مشترک به معنی تمرکز کردن روی سیستم جهانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متمرکز کردن (فعل)
epitomize, focus, fixate, centralize, concentrate, localize

تمرکز دادن (فعل)
centralize, concentrate

در مرکز جمع کردن (فعل)
centralize

تخصصی

[ریاضیات] به متمرکز رساندن، متمرکز سازی، تمرکز دادن، متمرکز کردن

انگلیسی به انگلیسی

• draw toward a center point; concentrate; bring under a single authority (government, etc.); make central (also centralise)
to centralize a country or state means to create a system of government in which one central group of people gives instructions to regional groups.

پیشنهاد کاربران

central: مرکزی
centralize: متمرکز کردن
مرکزی یا عمومی
[ریاضیات] مرکز ساز
تمرکز یافتن

بپرس