charging


بارگیرى، شارژینگ، خطاى مهاجم علوم مهندسى : شارژ الکترونیک : پر کردن ورزش : خطاى ناشى از یورش به حریف

جمله های نمونه

1. She rounded upon him in the office,charging him with telling lies about her.
[ترجمه گوگل]او را در دفتر دور زد و او را متهم به دروغ گفتن در مورد او کرد
[ترجمه ترگمان]او را در دفتر جمع کرد و او را با دروغ گفتن به خود متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The children were all charging around outside.
[ترجمه گوگل]بچه ها همه بیرون در حال شارژ بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها به اطراف هجوم بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The policy of charging air travellers for vegetarian meals proved unpopular and has already been rescinded.
[ترجمه گوگل]سیاست دریافت هزینه از مسافران هوایی برای وعده های غذایی گیاهی محبوبیت نداشت و قبلاً لغو شده است
[ترجمه ترگمان]سیاست شارژ کردن مسافران هوایی برای وعده های غذایی گیاهی، غیر محبوب شد و قبلا لغو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He came charging up the stairs to tell me the good news.
[ترجمه گوگل]از پله ها بالا آمد تا خبر خوب را به من بدهد
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا آمد تا خبر خوش را به من بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Soldiers came charging through the forest, guns at the ready.
[ترجمه گوگل]سربازان در حال هجوم به جنگل آمدند و اسلحه ها آماده بودند
[ترجمه ترگمان]سربازها وارد جنگل شدند و اسلحه ها را آماده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fallen riders were trampled underfoot by the charging horses.
[ترجمه گوگل]سواران زمین خورده توسط اسب های در حال حرکت زیر پا لگدمال شدند
[ترجمه ترگمان]سواران را در زیر پای اسب ها لگدمال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He came charging into my room and demanded to know what was going on.
[ترجمه گوگل]او وارد اتاق من شد و خواست که بداند چه خبر است
[ترجمه ترگمان]او به اتاق من آمد و از من خواست که بدانم چه خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Plans to introduce congestion charging were dropped until after the election.
[ترجمه گوگل]طرح‌ها برای اعمال هزینه ازدحام تا پس از انتخابات کنار گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]پس از انتخابات، طرح هایی برای ایجاد ازدحام جمعیت کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She says that charging high prices will keep the riff-raff out.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید که پرداخت قیمت‌های بالا باعث می‌شود که ریف راف از بین برود
[ترجمه ترگمان]او می گوید که شارژ قیمت های بالا باعث خواهد شد که riff از بین بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's highway robbery, charging that much for gas!
[ترجمه گوگل]این دزدی بزرگراه است، اینقدر برای بنزین می گیرند!
[ترجمه ترگمان]این یک سرقت بزرگ است و این پول را به خاطر گاز می گیرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I've been charging about/around all day and I'm exhausted.
[ترجمه گوگل]تمام روز در حال شارژ کردن هستم و خسته هستم
[ترجمه ترگمان]من تمام روز از این طرف و آن طرف حمله کردم و خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I heard the sound of feet charging down the stairs.
[ترجمه گوگل]صدای پاهایی را شنیدم که از پله ها پایین می آمدند
[ترجمه ترگمان]صدای پایی را که از پله ها پایین می آمد شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Banks have been charging 25 percent and above for unsecured loans.
[ترجمه گوگل]بانک‌ها ۲۵ درصد و بالاتر را برای وام‌های بدون وثیقه دریافت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]بانک ها ۲۵ درصد و بالاتر از وام های بدون وثیقه را مطالبه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is charging a storage battery.
[ترجمه گوگل]او در حال شارژ یک باتری ذخیره سازی است
[ترجمه ترگمان]او یک باتری ذخیره را شارژ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] باردهی ؛ شارژ 1. فرایند تبدیل انرژی الکتریکی به شیمیایی در باتریهای ثانویه . 2. فرایند تغذیه ی خازن یا سایر وسایل ذخیره کننده ی انرژی الکتریکی . - بارگیری، شارژ
[فوتبال] شارژکردن
[زمین شناسی] خرجگذاری مجموعه عملیات قراردادن ماده منفجره درچال،اتصال چاشنی به ماده منفجره،پرکردن فضای خالی چال باموادی مثل شن وخاک خرجگذاری
[معدن] خرجگذاری (آتشباری)

انگلیسی به انگلیسی

• accusation; filling to capacity, loading; requirement of payment

پیشنهاد کاربران

بارگیری ( شارژ )
هنگامی که خودرو برقی پلاگین دارای ضریب نفوذ 30٪ است، بارگیری کنترل نشده خودروی برقی پلاگین، پیک تقاضای شبکه را تا 53٪ افزایش می دهد.
در حال یورش، در حال حمله
I watched the people disperse in all directions to avoid the charging bull
متعهد کردن، ملزم کردن، مطالبه دستمزد کردن، مطابله پرداخت هزینه سرویس دهی کردن، حکم کردن به پرداخت وجه ( دادگاه ) ، دستور دادن، گماردن، اتصال باطری دستگاه های الکترونیک به برق برای شارژ شدن ( به معنی در
...
[مشاهده متن کامل]
حال شارژ شدن است ) کمک کردن به کسی برای انجام کاری اما مستقیما بتوسط خود شخص کار انجام شود و شما فقط مشاوره بدهید.

اتهام
تعقیب و توقیف در حقوق
حمله کردن
ضبط کردن مقدار پولی که به یک سازمان بدهکاری
توقیف / ضبط مال
تعیین و به حساب منظور کردن هزینه /خرج - به حساب ( هزینه/خرج ) وارد کردن - وارد سازی خرج

بپرس