come close


معنی: نزدیک شدن

جمله های نمونه

1. But Jade Pike has come close to dying many times in the past year.
[ترجمه گوگل]اما جید پایک در سال گذشته بارها به مرگ نزدیک شده است
[ترجمه ترگمان]اما جید پایک در سال گذشته چندین بار به مرگ نزدیک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He can come close, perhaps, but the closer he comes, the greater the risk of slippage.
[ترجمه گوگل]او می تواند نزدیک شود، شاید، اما هر چه نزدیکتر می شود، خطر لغزش بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]شاید او نزدیک باشد، اما هرچه نزدیک تر بیاید، خطر سر خوردن بیشتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even without the view, the decor doesn't come close.
[ترجمه گوگل]حتی بدون منظره، دکور به هم نزدیک نمی شود
[ترجمه ترگمان]حتی بدون این نظر، دکوراسیون هنوز به پایان نرسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You have only to come close enough to my hide and I let fly.
[ترجمه گوگل]فقط باید به اندازه کافی به مخفیگاه من نزدیک شوی و من اجازه پرواز دادم
[ترجمه ترگمان]تو فقط باید به اندازه کافی به من نزدیک بشی و من فرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In a way, she had come close to hating Nona at times, although she was not going to admit it.
[ترجمه گوگل]یه جورایی نزدیک شده بود که از نونا متنفر بشه، هر چند که قرار نبود اعتراف کنه
[ترجمه ترگمان]به هر حال او بارها به Nona نزدیک شده بود، هرچند که نمی خواست بدان اعتراف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Perhaps some of these notions come close to what actually happened.
[ترجمه گوگل]شاید برخی از این تصورات به آنچه در واقع اتفاق افتاده نزدیک باشد
[ترجمه ترگمان]شاید بعضی از این تصورات به چیزی که واقعا اتفاق افتاده، نزدیک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I just figured I could come close to breaking even.
[ترجمه گوگل]من فقط فهمیدم که می توانم نزدیک به شکسته شدن باشم
[ترجمه ترگمان]من فقط فکر کردم که میتونم به هم نزدیک بشم که حتی به هم بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They come close to enjoining all scientists to refuse to engage in military research but then back off at the last moment.
[ترجمه گوگل]آنها به تمام دانشمندان دستور می دهند که از شرکت در تحقیقات نظامی امتناع کنند اما در آخرین لحظه عقب نشینی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تمام دانشمندان نزدیک می شوند تا از درگیر شدن در تحقیقات نظامی امتناع کنند، اما پس از آن در آخرین لحظه عقب نشینی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He'd come close to death.
[ترجمه گوگل]او به مرگ نزدیک شده بود
[ترجمه ترگمان]نزدیک مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only once since 1987 has Karelin come close to losing.
[ترجمه گوگل]از سال 1987 فقط یک بار کارلین به باخت نزدیک شده است
[ترجمه ترگمان]تنها یک بار از سال ۱۹۸۷، Karelin نزدیک به از دست دادن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No other female player has come close to her level.
[ترجمه گوگل]هیچ بازیکن زن دیگری به سطح او نزدیک نشده است
[ترجمه ترگمان]هیچ بازیکن زن دیگری به سطح خود نزدیک نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We can see comets only when they come close to the earth.
[ترجمه گوگل]ما فقط زمانی می توانیم دنباله دارها را ببینیم که به زمین نزدیک شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی به زمین نزدیک می شوند ما می توانیم ستاره های دنباله دار را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This film come close to the quality of his last done.
[ترجمه گوگل]این فیلم به کیفیت آخرین ساخته او نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]این فیلم به کیفیت آخرین کارش نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Parents would love that; but no president has come close to achieving it.
[ترجمه گوگل]والدین آن را دوست دارند اما هیچ رئیس جمهوری به آن نزدیک نشده است
[ترجمه ترگمان]والدین آن را دوست خواهند داشت؛ اما هیچ ریئس جمهور به دستیابی به آن نزدیک نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Similarly charged colloidal particles cannot come close enough together to agglomerate into larger particles.
[ترجمه گوگل]ذرات کلوئیدی باردار مشابه نمی توانند به اندازه کافی به یکدیگر نزدیک شوند تا به ذرات بزرگتر تبدیل شوند
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، ذرات colloidal نمی توانند به اندازه کافی نزدیک هم باشند تا گرد ذرات بزرگ تر وارد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

انگلیسی به انگلیسی

• almost do something (e.g., "i was so mad at what he did that i came close to firing him"); be similar, be alike, be close, approximate (e.g., "his math test results came close to mine")

پیشنهاد کاربران

به پای چیزی رسیدن
come close
1. nearly do something کاری را تقریباً تمام کردن
2. be close or similar شبیه/ نزدیک بودن به . . .
به یاد آوردن
به ذهن رسیدن
نزدیک بیا
( اصطلاح ) :
1 - کاری را تقریباً تمام کردن/تکمیل کردن،
2 - شبیه بودن به کسی یا چیزی
3 - نزدیک شدن به کسی یا چیزی
https://idioms. thefreedictionary. com/come close
تقریبا

بپرس