compelled


معنی: مجبور

مترادف ها

مجبور (صفت)
constrained, compeled, forced, compelled, obliged

پیشنهاد کاربران

اجباری
Compelled ) adj ) = مجبور
Compel ) v ) = مجبور کردن ، وادار کردن
ملزم، وادار
ناچار
مجبور
ناگزیر
مجبور بودن

بپرس