confabulate

/ˌkənˈfæbjʊleɪt//ˌkənˈfæbjʊleɪt/

معنی: خیال بافی کردن، صحبت کردن، درد دل کردن
معانی دیگر: صحبت دوستانه کردن، گپ زدن، اختلاط کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: confabulates, confabulating, confabulated
مشتقات: confabulatory (adj.), confabulator (n.)
(1) تعریف: to talk informally or casually; chat.
مشابه: chat

(2) تعریف: in psychiatry, to substitute fantasy for fact in the memory.

جمله های نمونه

1. I'd like to confabulate with my friends at weekends.
[ترجمه گوگل]من می خواهم آخر هفته ها با دوستانم صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم آخر هفته ها با دوستام صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I know, teacher with her confabulate.
[ترجمه گوگل]من می دانم، معلم با confabulate خود را
[ترجمه ترگمان] می دونم، معلم با her
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They compared her performance on a range of psychological tests with that of two patients with frontal lobe brain damage who don't confabulate, and with five healthy controls.
[ترجمه گوگل]آنها عملکرد او را در طیف وسیعی از تست‌های روان‌شناختی با عملکرد دو بیمار مبتلا به آسیب مغزی لوب فرونتال که با هم ترکیب نمی‌شوند و با پنج فرد سالم مقایسه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها عملکرد خود را در یک سری آزمایش ها روانی با دو بیمار مغزی لوب پیشانی که don و پنج کنترل سالم دارند مقایسه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sofa of ancient formula, can sit to also can lie, still perhaps can put down small tea table, drink confabulate .
[ترجمه گوگل]مبل فرمول باستانی، می تواند بنشیند، همچنین می تواند دروغ بگوید، هنوز هم شاید می تواند میز چای کوچک، نوشیدنی confabulate
[ترجمه ترگمان]مبل فرمول باستانی، می تواند جایی بنشیند که بتواند روی آن دراز بکشد، اما شاید هم می تواند میز کوچک چای را پایین بیاورد، confabulate را بنوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In this materialist view, people perceive God’s existence because their brains have evolved to confabulate belief systems.
[ترجمه گوگل]در این دیدگاه ماتریالیستی، مردم وجود خدا را درک می‌کنند، زیرا مغز آن‌ها به گونه‌ای تکامل یافته است که سیستم‌های اعتقادی را به هم ریخته است
[ترجمه ترگمان]در این دیدگاه materialist، مردم وجود خدا را درک می کنند زیرا مغزشان به سیستم های باور confabulate تکامل یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیال بافی کردن (فعل)
build castles in the air, fantasize, romanticize, confabulate, romance

صحبت کردن (فعل)
speak, say, converse, confabulate

درد دل کردن (فعل)
confabulate

انگلیسی به انگلیسی

• converse, chat

پیشنهاد کاربران

افسانه بافی
صحبت دوستانه کردن
بمثال تشکر میکنم از صبا و سحر

بپرس