confer

/kənˈfɜːr//kənˈfɜː/

معنی: تفویض کردن، اعطاء کردن، عطاء کردن، مشورت کردن، همرایزنی کردن
معانی دیگر: اهداکردن، اعطا کردن، بخشیدن به، تبادل نظر کردن، رایزنی کردن، مشاوره کردن، صلاحدید کردن، مراجعه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: confers, conferring, conferred
• : تعریف: to award or bestow.
مترادف: award, bestow
متضاد: strip
مشابه: accord, give, grant, impart, present

- For this act of courage, the president conferred the Medal of Honor upon him.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور برای این اقدام شجاعانه به وی مدال افتخار اعطا کرد
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور برای این عمل شجاعت، مدال افتخار را به او اعطا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: conferment (n.)
• : تعریف: to deliberate together; hold a discussion.
مترادف: deliberate
مشابه: caucus, consult, huddle, meet, palaver, parley, powwow, talk

- Members of the committee must confer before a decision can be made.
[ترجمه گوگل] اعضای کمیته باید قبل از تصمیم گیری با یکدیگر مشورت کنند
[ترجمه ترگمان] اعضای این کمیته باید قبل از تصمیم گیری رایزنی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's a difficult question, so I'll need to confer with my colleagues.
[ترجمه گوگل] این یک سوال دشوار است، بنابراین من باید با همکارانم مشورت کنم
[ترجمه ترگمان] سوال سختیه، پس باید با همکارام هم مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. before buying this house, i have to confer with my father
قبل از خرید این منزل باید با پدرم مشورت کنم.

2. If you confer a benefit, never remember it; if you receive one, remember it always.
[ترجمه گوگل]اگر منفعتی می دهید، هرگز آن را به خاطر نیاورید اگر یکی دریافت کردید، همیشه آن را به خاطر بسپارید
[ترجمه ترگمان]اگر تو منافع خود را به دست بیاوری، هرگز آن را به یاد نخواهی آورد؛ اگر یکی از آن ها را دریافت کنی، همیشه آن را به یاد داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She withdrew to confer with her advisers before announcing a decision.
[ترجمه گوگل]او قبل از اعلام تصمیم خود را کنار کشید تا با مشاوران خود مشورت کند
[ترجمه ترگمان]او عقب نشینی کرد تا قبل از اعلام تصمیم با مشاوران خود رایزنی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I should like some time to confer with my lawyer.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم کمی با وکیلم صحبت کنم
[ترجمه ترگمان]من باید وقت داشته باشم که با وکیلم مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He withdrew to confer with his teacher before announcing a decision.
[ترجمه گوگل]او قبل از اعلام تصمیم خود را کنار کشید تا با معلمش مشورت کند
[ترجمه ترگمان]او قبل از اعلام تصمیم خود برای رایزنی با معلم خود کنار رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I must confer with my lawyer before I decide.
[ترجمه گوگل]قبل از تصمیم گیری باید با وکیلم مشورت کنم
[ترجمه ترگمان]قبل از این که تصمیم بگیرم باید با وکیلم مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wanted to confer with his colleagues before reaching a decision.
[ترجمه گوگل]او می خواست قبل از تصمیم گیری با همکارانش مشورت کند
[ترجمه ترگمان]او می خواست قبل از اینکه تصمیم بگیرد با همکاران خود رایزنی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such arrangements also confer the power to veto airport development, and hence, often, to keep out competitors' flights.
[ترجمه گوگل]چنین ترتیباتی همچنین قدرت وتوی توسعه فرودگاه و از این رو، اغلب، جلوگیری از پروازهای رقبا را می دهد
[ترجمه ترگمان]چنین هماهنگی هایی به قدرت وتو کردن فرودگاه نیز کمک می کند و از این رو، اغلب برای خروج از پروازه ای رقبا امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Industrial safety legislation will normally confer a right on persons employed.
[ترجمه گوگل]قانون ایمنی صنعتی معمولاً برای افراد شاغل حقی قائل است
[ترجمه ترگمان]قانون ایمنی صنعتی به طور معمول به افراد شاغل حقوق می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Therefore, this region may confer some degree of specialization to the protein, in terms of cellular location and/or tissue specificity.
[ترجمه گوگل]بنابراین، این ناحیه ممکن است از نظر مکان سلولی و/یا ویژگی بافتی، درجاتی از تخصص را به پروتئین بدهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این منطقه ممکن است درجه ای از تخصصی سازی را به پروتیین، از نظر مکان و \/ یا ویژگی بافت نسبت دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Quite suddenly, they had gained the power to confer respectability.
[ترجمه گوگل]به طور ناگهانی، آنها قدرت اعطای احترام به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]ناگهان به این نتیجه رسیده بودند که آن ها این قدرت را کسب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To confer the status of value upon excess and extremism is to bring these things back within the pale of decency.
[ترجمه گوگل]اعطای مقام ارزش به افراط و تفریط، بازگرداندن این چیزها به حیثیت و نجابت است
[ترجمه ترگمان]برای رایزنی وضعیت ارزش افزوده بر افراط و افراط گرایی این است که این چیزها را به صورت نجابت و نجابت برگردانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In effect they confer on the individual a sphere of immunity against interference by the state, other organisations and other individuals.
[ترجمه گوگل]در واقع آنها حوزه ای از مصونیت را در برابر مداخله دولت، سازمان های دیگر و افراد دیگر به فرد اعطا می کنند
[ترجمه ترگمان]در واقع آن ها به فرد یک کره مصونیت در برابر دخالت دولت، سازمان های دیگر و افراد دیگر اعطا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Anchoresses were believed to confer great spiritual benefits on a neighbourhood and all big towns liked to have one.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که لنگرها مزایای معنوی زیادی برای یک محله به ارمغان می‌آورند و همه شهرهای بزرگ دوست داشتند یکی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این بود که Anchoresses منافع معنوی بزرگی در همسایگی خود دارند و همه شهرهای بزرگ دوست دارند یکی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفویض کردن (فعل)
abdicate, confer, devolve, resign, vouchsafe

اعطاء کردن (فعل)
confer, admit, allow

عطاء کردن (فعل)
give, confer, grant, bestow

مشورت کردن (فعل)
confer, consult

همرایزنی کردن (فعل)
confer

تخصصی

[حقوق] مشورت کردن، مذاکره، اعطا کردن، تطبیق کردن
[ریاضیات] مشورت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• talk together, consult with; give, bestow
when you confer with someone, you discuss something with them in order to make a decision.
to confer something such as an honour, a gift, or an advantage on someone means to give it to them; a formal use.

پیشنهاد کاربران

مشورت کردن، تبادل نظر کردن
هم رایزنی کردن، اعطاء کردن، مشورت کردن، مراجعه کردن
برابر است با که مخفف ( cf ) است
ایجاد کردن
. SCAPs confer their resistance to apoptosis
SCAP ها مقاومت شان را در برابر آپوپتوز ایجاد می کنند.
این درست تر هستش
confer ( with somebody ) ( on/ about something ) : میشه مشورت کردن
confer something ( on/upon somebody ) : اعطا کردن
confer with میشه مشورت
confer on میشه اعطا کردن
دادن
بخشیدن
عطا کردن
موجب شدن، باعث شدن
1. مشورت کردن
2. اعطا کردن، دادن
واگذار کردن
مطابقت

بپرس