contortion

/kənˈtɔːrʃn̩//kənˈtɔːʃn̩/

معنی: پیچیدگی، شکنج
معانی دیگر: (به ویژه چهره و بدن) کج و کولگی، کولگی، هم چلانش، دژ ریختی، اعوجاج، از شکل افتادگی، ازشکل اندازی، کج کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of contorting or process of being contorted.

(2) تعریف: a position in which the body is contorted.

(3) تعریف: a straining or twisting by the intellect; mental gymnastics.

- I could not follow the odd contortions of his logic.
[ترجمه ----] من نمیتوانستم از منطق پیچیده ی او پیروی کنم
|
[ترجمه گوگل] من نمی توانستم انحرافات عجیب منطق او را دنبال کنم
[ترجمه ترگمان] نمی توانستم از the عجیب و غریب منطق او پیروی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Their bodies had suffered contortion as a result of malnutrition.
[ترجمه گوگل]بدن آنها در اثر سوء تغذیه دچار انقباض شده بود
[ترجمه ترگمان]بدن آن ها در نتیجه سو تغذیه رنج برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. to make a sharp contortion of the face.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد انحراف شدید صورت
[ترجمه ترگمان]تا صورتش را کج و معوج به هم بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. By a contortion of semantics he led the so-called Liberal Party.
[ترجمه گوگل]او با انحراف معناشناسی حزب به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد
[ترجمه ترگمان]با a از معانی، حزب لیبرال به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One contortion flows into another, each stunt is more beautiful than the last.
[ترجمه گوگل]یک انحراف به دیگری سرازیر می شود، هر شیرین کاری زیباتر از قبلی است
[ترجمه ترگمان]هر شاهکار به شکل دیگری جریان دارد، هر شاهکار بسیار زیباتر از آخرین جریان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ureter straitness, contortion and stone transferring are of important factors influencing on operation outcome.
[ترجمه گوگل]تنگی حالب، انقباض و انتقال سنگ از عوامل مهم موثر بر نتیجه عمل هستند
[ترجمه ترگمان]Ureter straitness، contortion و انتقال سنگ عوامل مهمی هستند که بر پیامد عملیات تاثیرگذار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Also yoga is very similar to contortion.
[ترجمه گوگل]همچنین یوگا بسیار شبیه به انقباض است
[ترجمه ترگمان]همچنین یوگا نیز شبیه به contortion است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I went to a gory pile of dead human forms in every kind of stiff contortion.
[ترجمه گوگل]من به انبوهی از انسان های مرده در هر نوع انحراف شدید رفتم
[ترجمه ترگمان]به طرف توده gory از بقایای انسانی مرده رفته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The incidents of sexual violence laid bare the horrible contortion of human nature inflicted by war.
[ترجمه گوگل]وقایع خشونت جنسی، انحراف وحشتناک طبیعت انسانی را که توسط جنگ تحمیل شده بود، آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]حوادث خشونت بار جنسی، contortion وحشتناک طبیعت انسانی را که با جنگ به وجود آمده بود آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The outside area of his foot beneath and around the lateral malleolus was the first to require any real contortion.
[ترجمه گوگل]ناحیه بیرونی پای او در زیر و اطراف مالئول جانبی اولین جایی بود که نیاز به انقباض واقعی داشت
[ترجمه ترگمان]قسمت بیرونی پایش به زیر و اطراف آن، اولین کسی بود که به هر contortion واقعی نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This sentence was spoken with the bitterness of self - upbraiding, and a contortion of visage absolutely demoniacal.
[ترجمه گوگل]این جمله با تلخی سرزنش خود و انحراف ظاهری کاملاً شیطانی بیان شد
[ترجمه ترگمان]این جمله با لحن تلخی سرزنش آمیز و سرزنش آمیز ادا شد و چهره درهم و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile

شکنج (اسم)
labyrinth, contortion

انگلیسی به انگلیسی

• twisting, bending; distorting
a contortion is a movement of your body into an unusual shape or position.

پیشنهاد کاربران

بپرس