convergence

/kənˈvɜːrdʒəns//kənˈvɜːdʒəns/

معنی: همگرایی، تقارب، تقارب خطوط، توجه بیک نقطه یا یک مقصد مشترک
معانی دیگر: همرسی، تلاقی، الحاق، (رودها) همریزی، همسانی، مرکز تقارب، کانون، همرس گاه، (زیست شناسی) همگرایی (به وجود آمدن تدریجی تشابهات بین سازواره های مختلفی که در یک محیط زیست می کنند) (convergency هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: convergent (adj.), convergency (n.)
(1) تعریف: the act or condition of converging.
متضاد: divergence
مشابه: confluence, junction

(2) تعریف: the point, line, or the like at which lines, planes, or objects converge, or the degree at which they do so.
مشابه: junction

- The water is as wide as a lake at the convergence of the two rivers.
[ترجمه دنیا.قاسمی] در محل تلاقی دو رود گستردگی آب به اندازه یک دریاچه است.
|
[ترجمه گوگل] پهنای آب در محل همگرایی دو رودخانه به اندازه یک دریاچه است
[ترجمه ترگمان] آب به اندازه یک دریاچه در سطح هم گرایی دو رودخانه گسترده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in physiology, the coordinated movement of the eyes to focus on a near object or point.

(4) تعریف: in biology, the development of similar structures in unrelated species living in the same environment.

جمله های نمونه

1. the convergence of industrialized western societies
همسانی جوامع صنعتی غرب

2. the convergence of rays in the focus of the lens
همگرایی اشعه در کانون عدسی

3. the convergence of roads in ravand
همرسی (تلاقی) راه ها در راوند

4. mean convergence
(ریاضی) هم گرایی میانگینی

5. angle of convergence
زاویه ی همگرایی (تقارب)،زاویه ی عکسبرداری

6. If there were a single currency without convergence, it would have several serious effects on the smaller countries.
[ترجمه گوگل]اگر واحد پولی بدون همگرایی وجود داشت، چندین اثر جدی بر کشورهای کوچکتر داشت
[ترجمه ترگمان]اگر یک واحد پول واحد بدون هم گرایی وجود داشته باشد، اثرات جدی متعددی در کشورهای کوچک تر خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The convergence of the techniques will cast light on perspectives and how they are controlled.
[ترجمه گوگل]همگرایی تکنیک‌ها، دیدگاه‌ها و نحوه کنترل آنها را روشن می‌کند
[ترجمه ترگمان]هم گرایی این روش ها بر روی چشم اندازه ای و نحوه کنترل آن ها روشن خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A new political convergence was occuring between East and West, from which Mrs Thatcher was excluded by her market liberalism.
[ترجمه گوگل]همگرایی سیاسی جدیدی بین شرق و غرب در حال رخ دادن بود که خانم تاچر به دلیل لیبرالیسم بازار از آن کنار گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]یک هم گرایی سیاسی جدید بین شرق و غرب بوجود آمد، که خانم تا چر از آن به عنوان لیبرالیسم در بازار محروم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What the New Critics emphasized was convergence within the text rather than deviation from an external standard.
[ترجمه گوگل]آنچه که منتقدان جدید بر آن تأکید داشتند، همگرایی در متن بود تا انحراف از یک استاندارد خارجی
[ترجمه ترگمان]آنچه که منتقدان جدید تاکید کردند، هم گرایی درون متن به جای انحراف از یک استاندارد خارجی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then a speedy convergence of vehicles from nowhere, one of them a taxi converted into an ambulance.
[ترجمه گوگل]سپس همگرایی سریع وسایل نقلیه از ناکجاآباد، یکی از آنها تاکسی به آمبولانس تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]سپس تبدیل سریع وسایل نقلیه از ناکجا، یکی از آن ها تبدیل به آمبولانس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There are resultant phasic convergence and retraction of the eyes.
[ترجمه گوگل]در نتیجه همگرایی فازی و جمع شدن چشم ها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]convergence هم گرایی و retraction چشم ها حاصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Real convergence Despite the relatively good progress on fiscal and monetary policy, progress on real convergence has been poor.
[ترجمه گوگل]همگرایی واقعی علیرغم پیشرفت نسبتا خوب در سیاست مالی و پولی، پیشرفت در زمینه همگرایی واقعی ضعیف بوده است
[ترجمه ترگمان]هم گرایی واقعی علی رغم پیشرفت نسبتا خوب در سیاست مالی و پولی، پیشرفت در هم گرایی واقعی ضعیف بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This convergence with traditional psychology is also expressed in an increasingly psychological approach.
[ترجمه گوگل]این همگرایی با روانشناسی سنتی نیز در رویکرد روانشناختی فزاینده ای بیان می شود
[ترجمه ترگمان]این هم گرایی با روان شناسی سنتی نیز در یک رویکرد روانی فزاینده نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We arrive at the degree of convergence necessary to the purpose of interaction and no more.
[ترجمه گوگل]ما به درجه همگرایی لازم برای هدف تعامل می رسیم و نه بیشتر
[ترجمه ترگمان]ما به درجه هم گرایی لازم برای هدف تعامل و نه بیشتر رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همگرایی (اسم)
convergence, isotropy

تقارب (اسم)
convergence

تقارب خطوط (اسم)
convergence

توجه به یک نقطه یا یک مقصد مشترک (اسم)
convergence

تخصصی

[شیمی] همگرایی، همرسی، تلاقی، تقارب، الحاق، همسانی
[عمران و معماری] همگرایی - تقارب
[کامپیوتر] همگرائی
[برق و الکترونیک] همگرایی تلافی باریکه های الکترونی لامپ پرتو کاتدی در یک نقطه مشخص، مثلاً در محل روزنه ماسک لامپ تصویر تلویزیون رنگی . لازم است همگرایی در هر دو حالت استاتیکی و دینامیکی وجود داشته باشد . - همگرایی
[زمین شناسی] همگرایی (سنگ شناسی): به تولید، عموماً در حین دگرگونی سنگهایی که از نظر سنگ شناسی مشابه هم هستند از سنگهایی با منشاء متفاوت با هم، گویند. (نقشه برداری): همگرایی نصف النهار ها. (هواشناسی): انقباض توده هوا به سمت یک ناحیه یا بخش مرکزی که محتاج حرکت عمودی به دور از ناحیه و حرکت افقی به سمت آن می باشد. متضاد: واگرا. (چینه شناسی): به کاهش تدریجی در فاصله عمودی یا فاصله بین دو واحد سنگی مشخص شده یا افق های زمین شناسی در نتیجه باریک شدن چینه های درهم داخل شده گویند. مثلاً کاهش ضخامت طبقات رسوبی (مانند آنچه در یک جهت مشخص و با زاویه های قائم با صفحات لایه بندی است) که بوسیله آهنگهای متغییر رسوبگذاری یا توسط رابطه غیر هم شیب حاصل می شود. (جریان ها): برخورد یا بهم پیوستن جریان های اقیانوسی یا توده های آب با چگالی ها، درجه حرارت، یا درجه شوری متفاوت حاصل از غرق شدن آب چگال تر، سردتر و یا با درجه شوری بیشتر. همچنین: خط یا ناحیه ای (مساحت) که در آن همگرایی رخ می دهد. نیز ببینید: همگرایی قطبی. مقایسه شود با: واگرایی (جریان ها). (تکامل): تحصیل یا مالکیت خصوصیات مشترک بوسیله جانوران یا گیاهان از گروه های مختلف که در نتیجه شباهت در حالت یا شکل یا محیط می باشد. مقایسه شود با: انتشار انتخابی، توازی، انتشار. همچنین ببینید: تکامل همگرا.
[ریاضیات] همگرایی، تقارب، گرایش
[پلیمر] تقارب، همگرایی
[روانپزشکی] تقارب، همگرایی. بطورکلی، تمایل به نزدیک شدن به نقطه ای خاص.
[آمار] همگرایی
[آب و خاک] همگرائی، تقارب

انگلیسی به انگلیسی

• assembly, coming together; location and direction of electron rays in a screen (computers)
the convergence of societies, tendencies, or beliefs is the process by which they stop being separate or different and become alike; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. همگرایی. تقارب ۲. نقطه تلاقی. تلاقی ۳. وحدت. یکپارچگی. اتحاد
مثال:
the convergence of rays in the focus of the lens
همگرایی و تلاقی پرتو ها در کانون لنز ها
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : converge
✅️ اسم ( noun ) : convergence
✅️ صفت ( adjective ) : convergent
✅️ قید ( adverb ) : _
convergence ( زبان‏شناسی ) ==واژه بیگانه: convergenceواژه مصوب: همگراییتعریف: در جامعه شناسی زبان و زبان شناسی تاریخی، فرایند تغییر و تحول و شبیه شدن گویش ها و زبان ها به یکدیگر==convergence ( علوم گیاهی )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب: همگرایی
تعریف: نوعی جورگرایی که از تکامل مستقل خصوصیتی مشابه در دو یا چند دودمان ایجاد می شود

توجه به یک هدف مشترک، همسویی
مثال :Convergence with the Regular Financial Systems
همسویی با سیستمهای مالی منظم
نزدیکی ،
همسانی موازات برابری اشتراک وجه مطابقت تشابه

بپرس