cornered

/ˈkɔːrnərd//ˈkɔːnəd/

دارای (چند) گوش، گوش، - طرفه، - گوش، گوشه دار,درتنگناافتاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: with corners.

- a three-cornered hat
[ترجمه گوگل] کلاه سه گوشه
[ترجمه ترگمان] یه کلاه سه نفره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in an awkward, embarrassing, or dangerous position from which escape is difficult.

جمله های نمونه

1. a cornered animal is dangerous
حیوان گیر افتاده خطرناک است.

2. the japanese have cornered a third of the road-construction contracts
ژاپنی ها یک سوم قراردادهای راهسازی را به چنگ آورده اند.

3. behold, when a cat is cornered / he will claw out the eyes of a tiger
نبینی که چون گربه عاجز شود / برآرد به چنگال چشم از پلنگ

4. the police chased the thief and cornered him in a house
پاسبان ها دزد را تعقیب و در خانه ای گیر انداختند.

5. he attacked the bigger boy with the desperation of a cornered cat
با بی پروایی گربه ای که در بن بست گیر کرده باشد به پسر بزرگتر از خودش حمله ور شد.

6. The Japanese electricals giants have cornered the market in TVs and videos.
[ترجمه گوگل]غول‌های برق ژاپنی بازار تلویزیون‌ها و ویدیوها را به دام انداخته‌اند
[ترجمه ترگمان]غول های electricals ژاپنی بازار تلویزیون و ویدیو را به دام انداخته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Venomous snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه گوگل]مارهای سمی وقتی در گوشه ای قرار می گیرند تف و خش خش می کنند
[ترجمه ترگمان]ماره ای سمی وقتی گیر می افتند هیس می کنند و هیس هیس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A cornered cat becomes as fierce as a lion.
[ترجمه گوگل]یک گربه گوشه دار مانند یک شیر خشن می شود
[ترجمه ترگمان]گربه cornered مثل یک شیر خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The police finally cornered the thief.
[ترجمه گوگل]پلیس در نهایت دزد را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس بالاخره دزد رو گیر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I found myself cornered by her on the stairs.
[ترجمه گوگل]خودم را در گوشه ای از پله ها در کنار او دیدم
[ترجمه ترگمان]خودم رو توی پله ها گیر انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The interviewer cornered the politician with a particularly tricky question.
[ترجمه گوگل]مصاحبه کننده، سیاستمدار را با یک سوال پیچیده به گوشه انداخت
[ترجمه ترگمان]مصاحبه کننده با یک سوال زیرکانه، این سیاست مدار را در گوشه ای گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه گوگل]مارها وقتی در گوشه ای قرار می گیرند تف و خش خش می کنند
[ترجمه ترگمان]مار تف می کند و هیس هیس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They've cornered the market in silver.
[ترجمه گوگل]آنها بازار را به رنگ نقره ای گرفته اند
[ترجمه ترگمان]بازار رو در نقره گیر انداختن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "We've just about cornered the market in Europe. " "Well, today Europe, tomorrow the world".
[ترجمه گوگل]ما به تازگی بازار اروپا را به دام انداخته‌ایم «خب، امروز اروپا، فردا جهان»
[ترجمه ترگمان]\"ما فقط در حال گیر کردن بازار اروپا هستیم\"، \"خب، امروز اروپا، فردا جهان\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] زاویه دار، گوشه دار

انگلیسی به انگلیسی

• having corners, having a certain number or kind of corners (three-cornered, etc.); caught, trapped, unable to escape

پیشنهاد کاربران

گروگان گرفتن
معنای بیتا قوچانی بسیار درست است. گوشه ی رینگ گیر انداختن یا گوشه ی رینگ گیر افتادن!
کسی یا حیوانی که دوره اش کرده باشند، دوره شده.
گیر افتاده
در برخی از متن ها، معادل این اصطلاح محاوره ای می شود، گوشه رینگ گیر افتادن
گوشه گیری
گوش
گوشه
a difficult or embarrassing situation : a position from which escape or retreat is difficult or impossible
در اوضاع ناجور قرار گرفتن_ معذب شدن
در تنگنا قرار دادن. کورنر فوتبال. گوشه.

بپرس