• (1)تعریف: of equal measure, as extent or duration. • مترادف: equal, equivalent, even, same • مشابه: coordinate, identical, matching
- Their pay should be commensurate with their abilities.
[ترجمه گوگل] دستمزد آنها باید متناسب با توانایی هایشان باشد [ترجمه ترگمان] حقوق آن ها باید متناسب با توانایی های آن ها باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm sure you'll see earnings that are commensurate with your investment.
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که درآمدی متناسب با سرمایه گذاری خود خواهید دید [ترجمه ترگمان] من مطمئن هستم که شما درآمدها را خواهید دید که متناسب با سرمایه گذاری شما هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: having a common standard or measure; commensurable. • مترادف: comparable, equal, equivalent, proportionate • مشابه: symmetrical
جمله های نمونه
1. salaries must be commensurate with the cost of living
حقوق باید با هزینه ی زندگی متناسب باشد.
2. Six yards is commensurate with eighteen feet.
[ترجمه گوگل]شش یارد به اندازه هجده فوت است [ترجمه ترگمان] شش متر با eighteen متر فاصله داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Employees are paid salaries commensurate with those of teachers.
[ترجمه امیررضا پورکاظم] حقوق کارمندان متناسب با ( حقوق ) معلمان پرداخت میشود.
|
[ترجمه شان] به کارمندان ، حقوقی متناسب ( هم اندازه ) با آموزگاران پرداخت می شود.
|
[ترجمه گوگل]حقوق کارمندان متناسب با حقوق معلمان است [ترجمه ترگمان]کارمندان حقوق متناسب با حقوق معلمان پرداخت می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The pay should be commensurate with the work.
[ترجمه گوگل]دستمزد باید متناسب با کار باشد [ترجمه ترگمان]پرداخت باید متناسب با کار باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Her low salary is not commensurate with her abilities.
[ترجمه گوگل]حقوق کم او با توانایی هایش تناسبی ندارد [ترجمه ترگمان]حقوق کم او متناسب با توانایی های او نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Salary will be commensurate with age and experience.
[ترجمه گوگل]حقوق متناسب با سن و سابقه خواهد بود [ترجمه ترگمان]حقوق متناسب با سن و تجربه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Salary will be commensurate with experience.
[ترجمه گوگل]حقوق و دستمزد متناسب با تجربه خواهد بود [ترجمه ترگمان]حقوق با تجربه متناسب خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Nothing he does is commensurate to our desire.
[ترجمه گوگل]هیچ کاری که او انجام می دهد به میل ما نیست [ترجمه ترگمان] کاری که اون انجام میده، سهم ما نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They should face legal sanctions commensurate with their actions.
[ترجمه گوگل]آنها باید متناسب با اقدامات خود با تحریم های قانونی مواجه شوند [ترجمه ترگمان]آن ها باید با مجازات های قانونی متناسب با اقدامات خود مواجه شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. If the clergy had privileges, they also had commensurate duties.
[ترجمه گوگل]روحانیون اگر امتیازاتی داشتند، وظایف متناسبی هم داشتند [ترجمه ترگمان]اگر روحانیان امتیازاتی داشتند، وظایف متناسب نیز داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Reward should be commensurate with effort.
[ترجمه گوگل]پاداش باید متناسب با تلاش باشد [ترجمه ترگمان]پاداش باید متناسب با تلاش باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It follows that ordinary citizens have a commensurate right to demand an accounting of regulatory costs as they do of taxes.
[ترجمه گوگل]نتیجه این است که شهروندان عادی از حق متناسبی برخوردارند که مانند مالیات ها، حسابداری هزینه های نظارتی را مطالبه کنند [ترجمه ترگمان]این بدان معنی است که شهروندان عادی دارای حق متناسب با تقاضای حسابداری هزینه های تنظیمی به عنوان مالیات هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. My pay was commensurate with my efforts.
[ترجمه گوگل]دستمزد من متناسب با تلاشم بود [ترجمه ترگمان] بهای من براساس تلاش های من رقم خورده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Each team was given unambiguous achievement responsibility, commensurate authority, and uncluttered accountability.
[ترجمه گوگل]به هر تیم مسئولیت موفقیت بدون ابهام، اختیارات متناسب و پاسخگویی نامرتب داده شد [ترجمه ترگمان]با جستجوی منصفانه، هر تیم مسیول موفقیت بدون ابهام، قدرت متناسب، و پاسخگویی دقیق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• corresponding, proportionate, equal if the level of one thing is commensurate with the level of another, the first level is in proportion to the second; a formal word.
پیشنهاد کاربران
proportional, commensurable, equal, symmetrical Matching something in size, quality, or length of time. Salary will be commensurate with age and experience.