commensurate

/kəˈmensərət//kəˈmenʃərət/

معنی: متناسب
معانی دیگر: جور، هم اندازه، هم گسترش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: commensurately (adv.)
(1) تعریف: of equal measure, as extent or duration.
مترادف: equal, equivalent, even, same
مشابه: coordinate, identical, matching

- Their pay should be commensurate with their abilities.
[ترجمه گوگل] دستمزد آنها باید متناسب با توانایی هایشان باشد
[ترجمه ترگمان] حقوق آن ها باید متناسب با توانایی های آن ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: fitting or proportionate.
مترادف: fitting, proportionate
مشابه: appropriate, corresponding

- I'm sure you'll see earnings that are commensurate with your investment.
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که درآمدی متناسب با سرمایه گذاری خود خواهید دید
[ترجمه ترگمان] من مطمئن هستم که شما درآمدها را خواهید دید که متناسب با سرمایه گذاری شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having a common standard or measure; commensurable.
مترادف: comparable, equal, equivalent, proportionate
مشابه: symmetrical

جمله های نمونه

1. salaries must be commensurate with the cost of living
حقوق باید با هزینه ی زندگی متناسب باشد.

2. Six yards is commensurate with eighteen feet.
[ترجمه گوگل]شش یارد به اندازه هجده فوت است
[ترجمه ترگمان] شش متر با eighteen متر فاصله داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Employees are paid salaries commensurate with those of teachers.
[ترجمه امیررضا پورکاظم] حقوق کارمندان متناسب با ( حقوق ) معلمان پرداخت میشود.
|
[ترجمه شان] به کارمندان ، حقوقی متناسب ( هم اندازه ) با آموزگاران پرداخت می شود.
|
[ترجمه گوگل]حقوق کارمندان متناسب با حقوق معلمان است
[ترجمه ترگمان]کارمندان حقوق متناسب با حقوق معلمان پرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pay should be commensurate with the work.
[ترجمه گوگل]دستمزد باید متناسب با کار باشد
[ترجمه ترگمان]پرداخت باید متناسب با کار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her low salary is not commensurate with her abilities.
[ترجمه گوگل]حقوق کم او با توانایی هایش تناسبی ندارد
[ترجمه ترگمان]حقوق کم او متناسب با توانایی های او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Salary will be commensurate with age and experience.
[ترجمه گوگل]حقوق متناسب با سن و سابقه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حقوق متناسب با سن و تجربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Salary will be commensurate with experience.
[ترجمه گوگل]حقوق و دستمزد متناسب با تجربه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حقوق با تجربه متناسب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nothing he does is commensurate to our desire.
[ترجمه گوگل]هیچ کاری که او انجام می دهد به میل ما نیست
[ترجمه ترگمان] کاری که اون انجام میده، سهم ما نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They should face legal sanctions commensurate with their actions.
[ترجمه گوگل]آنها باید متناسب با اقدامات خود با تحریم های قانونی مواجه شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید با مجازات های قانونی متناسب با اقدامات خود مواجه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the clergy had privileges, they also had commensurate duties.
[ترجمه گوگل]روحانیون اگر امتیازاتی داشتند، وظایف متناسبی هم داشتند
[ترجمه ترگمان]اگر روحانیان امتیازاتی داشتند، وظایف متناسب نیز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reward should be commensurate with effort.
[ترجمه گوگل]پاداش باید متناسب با تلاش باشد
[ترجمه ترگمان]پاداش باید متناسب با تلاش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It follows that ordinary citizens have a commensurate right to demand an accounting of regulatory costs as they do of taxes.
[ترجمه گوگل]نتیجه این است که شهروندان عادی از حق متناسبی برخوردارند که مانند مالیات ها، حسابداری هزینه های نظارتی را مطالبه کنند
[ترجمه ترگمان]این بدان معنی است که شهروندان عادی دارای حق متناسب با تقاضای حسابداری هزینه های تنظیمی به عنوان مالیات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My pay was commensurate with my efforts.
[ترجمه گوگل]دستمزد من متناسب با تلاشم بود
[ترجمه ترگمان] بهای من براساس تلاش های من رقم خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Each team was given unambiguous achievement responsibility, commensurate authority, and uncluttered accountability.
[ترجمه گوگل]به هر تیم مسئولیت موفقیت بدون ابهام، اختیارات متناسب و پاسخگویی نامرتب داده شد
[ترجمه ترگمان]با جستجوی منصفانه، هر تیم مسیول موفقیت بدون ابهام، قدرت متناسب، و پاسخگویی دقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناسب (صفت)
adequate, proportional, proportionate, commensurate, symmetric, symmetrical

تخصصی

[برق و الکترونیک] متناسب
[ریاضیات] متناسب

انگلیسی به انگلیسی

• corresponding, proportionate, equal
if the level of one thing is commensurate with the level of another, the first level is in proportion to the second; a formal word.

پیشنهاد کاربران

proportional, commensurable, equal, symmetrical
Matching something in size, quality, or length of time.
Salary will be commensurate with age and experience.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : commensurate / commensurable
✅️ قید ( adverb ) : commensurately / commensurably
متناسب

بپرس