concision

/kənˈsɪʒən//kənˈsɪʒən/

معنی: قطع، برش، تفرقه
معانی دیگر: (در اصل) قطع کردن، بریدن، تقسیم، نفاق

جمله های نمونه

1. Sir Lawrence's subtle narrative a marvel of concision, even over more than 500 pages.
[ترجمه گوگل]روایت ظریف سر لارنس، حتی بیش از 500 صفحه، شگفت‌انگیز است
[ترجمه ترگمان]روایت زیرکانه سر لورنس در شگفت بود، حتی بیشتر از ۵۰۰ صفحه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. At last the paper introduces concision, the highway control network construction process and final precision situation.
[ترجمه گوگل]در نهایت این مقاله خلاصه، فرآیند ساخت شبکه کنترل بزرگراه و وضعیت دقیق نهایی را معرفی می‌کند
[ترجمه ترگمان]سرانجام این مقاله concision، فرآیند ساخت شبکه کنترل بزرگراه و وضعیت دقت نهایی را معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As concision agent, we do business on commission basis.
[ترجمه گوگل]به عنوان نماینده خلاصه، ما تجارت را بر اساس کمیسیون انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]به عنوان نماینده concision، ما کار کمیسیون را انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Therefore the concision and concentration presented in his works is necessarily an intuitionistic spiritual excruciation, thus forms a natural distance with the world today full of spree.
[ترجمه گوگل]بنابراین، اختصار و تمرکزی که در آثار او ارائه می‌شود، لزوماً یک آزار روحی شهودی است، بنابراین فاصله‌ای طبیعی با جهان پر از ولگردی امروزی ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین the و تمرکز نشان داده شده در آثار او لزوما یک excruciation معنوی intuitionistic است در نتیجه یک فاصله طبیعی با جهان امروز پر از موج را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Given the underlying appetite for concision, he notes: " A photo can be worth a thousand words. "
[ترجمه گوگل]با توجه به اشتهای اساسی برای مختصر، او خاطرنشان می کند: "یک عکس می تواند ارزش هزار کلمه را داشته باشد "
[ترجمه ترگمان]او یادآور می شود: \"با توجه به اشتهایی که برای concision وجود دارد، او می گوید:\" یک عکس می تواند ارزش هزاران کلمه داشته باشد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The means of unbending and concision, The colors of warmth and vividness, The space for nature.
[ترجمه گوگل]ابزار خم نشدن و خلاصه، رنگ های گرما و زنده بودن، فضایی برای طبیعت
[ترجمه ترگمان]وسیله ای برای unbending و concision، رنگ های گرم و روشنی، فضا برای طبیعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On what concision be you prepare to work for us?
[ترجمه گوگل]در چه حدی آماده هستید تا برای ما کار کنید؟
[ترجمه ترگمان]در چه موردی برای کار کردن برای ما آماده می شوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One can argue that C is a small language and therefore concision comes naturally to an introductory text.
[ترجمه گوگل]می توان استدلال کرد که C یک زبان کوچک است و بنابراین خلاصه به طور طبیعی به یک متن مقدماتی می رسد
[ترجمه ترگمان]می توان استدلال کرد که C یک زبان کوچک است و بنابراین concision به طور طبیعی به متن مقدماتی می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Phil . 3:2 Beware of the dogs, beware of the evil workers, beware of the concision.
[ترجمه گوگل]فیل 3:2 از سگها برحذر باشید، از بدکاران برحذر باشید، از اختصار برحذر باشید
[ترجمه ترگمان]فیل ۳ ۲: مراقب سگ ها باشید، مراقب کارگران بد باشید، مراقب the باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This article on typical problem assay and solve when use WORD by concision schematic language, and introduce several very practical value use skill.
[ترجمه گوگل]این مقاله در مورد سنجش و حل مشکل معمولی در هنگام استفاده از WORD با زبان شماتیک مختصر، و معرفی چندین مهارت استفاده از ارزش بسیار کاربردی است
[ترجمه ترگمان]این مقاله در مورد سنجش مشکل معمول و حل کردن زمانی که از WORD با استفاده از زبان schematic concision استفاده می کند، و چندین مهارت کاربردی بسیار عملی را معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The translative principles which are on the grounds of the translative viewpoint of semiotics and the purpose of brand naming include adaptation, relation and concision.
[ترجمه گوگل]اصول ترجمه‌ای که بر اساس دیدگاه ترجمه‌ای نشانه‌شناسی و هدف نام‌گذاری برند است، شامل انطباق، رابطه و خلاصه می‌شود
[ترجمه ترگمان]اصول translative که در زمینه دیدگاه translative of قرار دارند و هدف از نام گذاری نشان تجاری شامل تطبیق، رابطه و concision هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For example, commonweal establishment is a definite epitome and abstract with concision.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، تأسیس مشترک المنافع یک نمونه مشخص و انتزاعی با مختصر است
[ترجمه ترگمان]برای مثال، موسسه commonweal یک خلاصه قطعی و انتزاعی با concision است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nevertheless, after inspecting them more carefully, I reached the conclusion that her epistolary concision was motivated by a desire to avoid grammatical errors.
[ترجمه گوگل]با این وجود، پس از بررسی دقیق‌تر آنها، به این نتیجه رسیدم که خلاصه‌نویسی رساله‌ای او ناشی از تمایل به اجتناب از اشتباهات دستوری است
[ترجمه ترگمان]با این حال، پس از بررسی دقیق تر آن ها، به این نتیجه رسیدم که concision epistolary با میل به اجتناب از اشتباه ات دستوری برانگیخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The proper application of syllepsis to the translation from Chinese into English can achieve concision and vividness in the target language.
[ترجمه گوگل]استفاده صحیح از Syllepsis برای ترجمه از چینی به انگلیسی می تواند به وضوح و وضوح در زبان مقصد دست یابد
[ترجمه ترگمان]کاربرد صحیح syllepsis در ترجمه از زبان چینی به انگلیسی می تواند به concision و روشنی زبان هدف برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع (اسم)
cut, ablation, cutting, format, outage, disconnection, abscission, rupture, dissection, slack, dismemberment, positivism, concision, disruption, excision, resection, scissors, severance, tearing off

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

تفرقه (اسم)
division, concision, schism, divorcement, schismatism, scissoring, sequestration, deployment

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being brief and comprehensive, succinctness

پیشنهاد کاربران

ایجاز
مثال:
his style is marked by simplicity and concision
سبک او معرف سادگی و ایجاز است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : concision / conciseness
صفت ( adjective ) : concise
قید ( adverb ) : concisely
نوشته ای موجز و بدون اطناب و زیاده گویی و در عین حال پرمغز
نوشته ی مختصر و مفید

بپرس