معنی: تامل، مراقبت، غور، تفکر، تعمق، خلسهمعانی دیگر: تفکر و عبادت (مذهبی و عرفانی)، مکاشفه، تعمق و تفکر، درون نگری، ژرفایش، اندرنگرش، سگالش، ژرف اندیشی، بررسی یا مطالعه ی دقیق
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1)تعریف: thoughtful reflection or examination; act of contemplating. • مشابه: reflection, thought
• (2)تعریف: deep religious or spiritual meditation. • مشابه: thought
جمله های نمونه
1. silent contemplation
تفکر آرام
2. She was lost in contemplation of the scene in front of her.
[ترجمه گوگل]او در تعمق صحنه مقابلش گم شده بود [ترجمه ترگمان]به تماشای صحنه ای که در مقابلش بود گم شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She turned from her contemplation of the photograph.
[ترجمه گوگل]او از فکر کردن به عکس برگشت [ترجمه ترگمان]از فکر کردن به عکس برگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He spent many hours in deep contemplation.
[ترجمه گوگل]او ساعت های زیادی را در تفکر عمیق گذراند [ترجمه ترگمان]ساعات متمادی را با تفکر فراوان گذراند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He roused himself from his lazy contemplation of the scene beneath him.
[ترجمه گوگل]او خود را از تفکر تنبل خود در صحنه زیر خود بیدار کرد [ترجمه ترگمان]او خود را از تماشای صحنه ای که در زیر او بود بیدار کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We sat in wordless contemplation of the view.
[ترجمه نوید] ما به صورت غیر قابل وصف به تعمق ان منظره نشسته بودیم
|
[ترجمه گوگل]در اندیشیدن بی کلام به منظره نشستیم [ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به منظره نگاه کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He was lost in the contemplation of the landscape.
[ترجمه گوگل]او در اندیشیدن به منظره گم شد [ترجمه ترگمان]او در تماشای منظره منظره محو شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is a place of quiet contemplation.
[ترجمه گوگل]مکانی برای تفکر آرام است [ترجمه ترگمان]این یک جای تفکر آرام است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She spent an hour in quiet contemplation.
[ترجمه گوگل]او یک ساعت را در تفکر آرام گذراند [ترجمه ترگمان]یک ساعت را در تفکر آرام سپری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He returned to his contemplation of the fire.
[ترجمه گوگل]او به فکر آتش بازگشت [ترجمه ترگمان]به تماشای آتش بازگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. By 1613 even more desperate measures were in contemplation.
[ترجمه گوگل]در سال 1613 اقدامات ناامیدکننده تری نیز در حال تفکر بود [ترجمه ترگمان]با این حال، حتی more desperate هم در فکر سیر کردن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The nuns have an hour for silent contemplation every morning.
[ترجمه گوگل]راهبه ها هر روز صبح یک ساعت برای تفکر خاموش وقت دارند [ترجمه ترگمان]راهبه ها هر روز یک ساعت برای تفکر ساکت دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She bought three dresses in contemplation of her trip.
[ترجمه گوگل]او در فکر سفرش سه لباس خرید [ترجمه ترگمان]برای تماشای سفر او سه لباس خریده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The monks spend an hour in contemplation each morning.
[ترجمه گوگل]راهبان هر روز صبح یک ساعت را به تفکر می گذرانند [ترجمه ترگمان]کشیش ها هر روز یک ساعت صرف تفکر می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. After more than 20 minutes of contemplation, the buffalo lumbered off the road and disappeared into the trees.
[ترجمه گوگل]پس از بیش از 20 دقیقه تفکر، بوفالو از جاده خارج شد و در میان درختان ناپدید شد [ترجمه ترگمان]پس از بیست دقیقه تفکر بوفالو آهسته از جاده خارج شد و در میان درختان ناپدید شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
contemplation ( اعتیاد ) واژه مصوب: تأمل تعریف: دومین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن مُراجع وجود مشکل اعتیادی را پذیرفته است، اما هنوز برای تغییر مصمم نیست|||متـ . مرحلۀ تأمل contemplation stage