coordination

/ˌkoʊˌɔːdɪnˈeɪʃn̩//ˌkəʊˌɔːdɪnˈeɪʃn̩/

معنی: هم اهنگی، تناسب، هم پایگی، موزونی
معانی دیگر: هماهنگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of coordinating or the state of being coordinated.
مشابه: cooperation

(2) تعریف: the functioning of different muscles together to execute a complex movement.

- Athletes usually have good coordination.
[ترجمه گوگل] ورزشکاران معمولا هماهنگی خوبی دارند
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران معمولا هماهنگی خوبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. muscle coordination
هماهنگی عضلات (ماهیچه ها)

2. a phased infantry advance with coordination between units
پیشروی مرحله به مرحله ی پیاده نظام با هماهنگی میان یگان ها

3. the various parts of a ministry should have complete coordination
بخش های گوناگون هر وزارتخانه باید (با هم) هماهنگی کامل داشته باشند.

4. The dance needs close coordination between two dancers.
[ترجمه گوگل]رقص نیاز به هماهنگی نزدیک بین دو رقصنده دارد
[ترجمه ترگمان]رقص نیازمند هماهنگی نزدیک بین دو رقاص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This exercise improves your coordination, balance, timing and footwork.
[ترجمه گوگل]این تمرین هماهنگی، تعادل، زمان بندی و حرکت پا را بهبود می بخشد
[ترجمه ترگمان]این تمرین هماهنگی، تعادل، زمانبندی و footwork را بهبود می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You need good hand - eye coordination to play racket sports.
[ترجمه گوگل]برای انجام ورزش های راکتی به هماهنگی خوب دست و چشم نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]شما به هماهنگی چشم خوب برای بازی در ورزش های حرفه ای نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We have improved the coordination of services.
[ترجمه گوگل]ما هماهنگی خدمات را بهبود بخشیده ایم
[ترجمه ترگمان]ما هماهنگی خدمات را بهبود داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The perfect coordination of the dancers and singers added a rhythmic charm to the performance.
[ترجمه گوگل]هماهنگی کامل رقصندگان و خوانندگان جذابیت ریتمیک را به اجرا اضافه کرد
[ترجمه ترگمان]هماهنگی کامل رقصندگان و خوانندگان یک جذابیت ریتمیک را به نمایش اضافه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Learning to drive is all a matter of coordination.
[ترجمه گوگل]یادگیری رانندگی همگی یک امر هماهنگی است
[ترجمه ترگمان]یادگیری رانندگی تمام موضوع هماهنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too much alcohol affects your coordination.
[ترجمه گوگل]الکل زیاد روی هماهنگی شما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]نوشیدن بیش از حد الکل بر هماهنگی شما تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's absolutely no coordination between the different groups - nobody knows what anyone else is doing.
[ترجمه گوگل]مطلقاً هیچ هماهنگی بین گروه‌های مختلف وجود ندارد - هیچ‌کس نمی‌داند که دیگران چه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]هیچ هماهنگی بین گروهه ای مختلف وجود ندارد - هیچ کس نمی داند که دیگران چه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, it is important to appreciate that market coordination could not function in the absence of the other modes of coordination.
[ترجمه گوگل]با این حال، مهم است که درک کنیم که هماهنگی بازار در غیاب سایر روش‌های هماهنگی نمی‌تواند عمل کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، مهم است که درک کنیم که هماهنگی بازار نمی تواند در غیاب سایر حالت های هماهنگ عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This will facilitate overall coordination and monitoring, which is important when unexpected events occur.
[ترجمه گوگل]این امر هماهنگی و نظارت کلی را تسهیل می کند، که در هنگام وقوع رویدادهای غیرمنتظره مهم است
[ترجمه ترگمان]این کار هماهنگی و نظارت کلی را تسهیل خواهد کرد، که زمانی مهم است که اتفاقات غیرمنتظره رخ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The North have both the motivation and the coordination behind the scrum to brush aside a rebuilt Midlands team.
[ترجمه گوگل]شمالی ها هم انگیزه و هم هماهنگی در پشت اسکرام دارند تا تیم بازسازی شده میدلندز را کنار بگذارند
[ترجمه ترگمان]شمال هم انگیزه و هم هماهنگی پشت سر این ازدحام را برای کنار گذاشتن یک تیم وست میدلندز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Evaluation Officer provides leadership and coordination for the evaluation of the Course and is the editor of Feedback.
[ترجمه گوگل]افسر ارزیابی رهبری و هماهنگی را برای ارزیابی دوره فراهم می کند و سردبیر فیدبک است
[ترجمه ترگمان]افسر ارزیابی رهبری و هماهنگی برای ارزیابی این دوره را فراهم می کند و ویرایشگر بازخورد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم اهنگی (اسم)
accord, harmony, coordination, cadence, consonance, concert, unison, synchrony, concordance

تناسب (اسم)
analogy, symmetry, coordination, scale, proportion, appropriateness, proportionality, congruence, concinnity, propriety, commensurability, congruency

هم پایگی (اسم)
coordination

موزونی (اسم)
coordination

تخصصی

[حسابداری] هماهنگی
[شیمی] کوئوردیناسیون
[عمران و معماری] هماهنگی
[زمین شناسی] هم آرانی، کوردیناسیون مشارکت یک اتم با دیگری در آرایش های سه بعدی. عدد کوئوردیناسیون نشان دهنده اندازه اتمی یک اتم است. هشت وجهی یا کوئوردیناسیون 6 تایی نمونه ای از آرایش اتمی معمول اتم های فلزی با اکسیژن می باشد.
[ریاضیات] همارایی، هماهنگی، همکاری

انگلیسی به انگلیسی

• harmony, accord; working together

پیشنهاد کاربران

( در کار تیمی )
ابتدا به تصویر نگاه کنید.
Coordination:
هماهنگی - هر عضو تیم بخشی از یک وظیفه را انجام می دهد و ادامه توسط عضو دیگری انجام می شود تا نهایتا به یک هدف منجر می شود. نقش هماهنگی کننده و تناوب وظایف بسیار اهمیت دارد. دستاور هر عضو شفاف روشن و مشخص است و هر عضو فقط پاسخگوی وظیفه ی خود است. یک خط تولید را فرض کنید اینکه نهایتا به اتومبیل قابل استفاده تبدیل می شود برای عضو اهمیت ندارد برای او اهمیت دارد که وظیفه خود را مثلا برای تهیه شاسی درست انجام دهد!
...
[مشاهده متن کامل]

Cooperation:
همکاری - هر کس هدف مشخص و مستقلی دارد و قرار است کسی در کار دیگری دخالت نکن و تحقق اهداف تک تک همه افراد نهایتا به تحقق هدف بزرگتر منجر می شود.
Collaboration:
مشارکت، تشریک مساعی - کار با یکدیگر از طریق ترکیب منابع برای خلق چیزی که جز از طریق این هم افزایی ممکن نیست. همه ی اعضا در ایجاد محصول نهایی و موفقیت یا شکست شریک و سهیم هستند

coordination
در زبان شناسی همپایه سازی معنی میدهد
هماهنگ سازی
روانشناسی:هماهنگی مثلا در هماهنگی حرکتی
هماهنگی
harmony
هماهنگی
هماهنگی
مثلا:
Motor coordinationهماهنگی حرکتی
همسایگی
توازن

بپرس