crystalline

/ˈkrɪstəˌlaɪn//ˈkrɪstəlaɪn/

معنی: واضح، شفاف، بلورین، متبلور
معانی دیگر: بلورسان، بلور مانند، روشن، فرانما، زلال، بلوردار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: crystallinity (n.)
(1) تعریف: of or made of crystal.

(2) تعریف: resembling crystal; transparent; clear.
مشابه: limpid

(3) تعریف: having the structure or form of a crystal.

جمله های نمونه

1. Her singing voice has a pure, crystalline quality.
[ترجمه گوگل]صدای آواز او کیفیتی خالص و کریستالی دارد
[ترجمه ترگمان]صدای آواز او یک کیفیت خالص و بلورین دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Diamond is the crystalline form of the element carbon.
[ترجمه گوگل]الماس شکل کریستالی عنصر کربن است
[ترجمه ترگمان]الماس شکل کریستالی کربن عنصر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Carbon steels exist in three stable crystalline phases.
[ترجمه گوگل]فولادهای کربنی در سه فاز کریستالی پایدار وجود دارند
[ترجمه ترگمان]فولادهای کربنی در سه مرحله کریستالی پایدار وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These are crystalline polymers with chain orientation virtually perfect in one direction.
[ترجمه گوگل]اینها پلیمرهای کریستالی با جهت گیری زنجیره ای تقریباً در یک جهت هستند
[ترجمه ترگمان]اینها پلیمرهای بلوری با جهت گیری زنجیره ای هستند که عملا در یک جهت کامل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Literary texts are not some static crystalline structure in which we may glimpse a captured immobile past.
[ترجمه گوگل]متون ادبی ساختار بلوری ایستا نیستند که در آن بتوانیم به گذشته ای بی حرکت تسخیر شده نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]متون ادبی یک ساختار کریستالی استاتیک نیستند که در آن ممکن است یک گذشته ثابت و بی حرکت را در نظر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The crystalline post is controlled by special bond chemistry under controlled process conditions.
[ترجمه گوگل]پست کریستالی توسط شیمی پیوند ویژه تحت شرایط فرآیند کنترل شده کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]پست بلوری با شیمی یک پیوند ویژه تحت شرایط فرآیند کنترل شده کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Naturally occurring crystalline solids are called minerals.
[ترجمه گوگل]جامدات کریستالی طبیعی را کانی می نامند
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که جامدات بلوری طبیعی به نام مواد معدنی نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Below: A graphical representation of: The crystalline structure of silica.
[ترجمه گوگل]در زیر: یک نمایش گرافیکی از: ساختار کریستالی سیلیس
[ترجمه ترگمان]پایین: نمایش گرافیکی از: ساختار بلوری of
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When we come to everyday crystalline materials, however, there is one more link in the argument.
[ترجمه گوگل]با این حال، وقتی به مواد کریستالی روزمره می رسیم، یک پیوند دیگر در بحث وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که ما به مواد بلورین روزمره می رسیم، یک پیوند دیگر در این بحث وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The proportion of crystalline material in natural cellulose varies a good deal but may be about thirty or forty percent of the whole.
[ترجمه گوگل]نسبت مواد کریستالی در سلولز طبیعی بسیار متفاوت است، اما ممکن است حدود سی یا چهل درصد کل باشد
[ترجمه ترگمان]نسبت مواد کریستالی در سلولز طبیعی بسیار متفاوت است اما ممکن است در حدود سی یا چهل درصد کل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is some kind of popular superstition that crystalline materials are weak.
[ترجمه گوگل]نوعی خرافات رایج وجود دارد که مواد کریستالی ضعیف هستند
[ترجمه ترگمان]نوعی خرافات مشهور وجود دارد که مواد کریستالی ضعیف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Quartz is a crystalline form of silica.
[ترجمه گوگل]کوارتز شکل کریستالی سیلیس است
[ترجمه ترگمان]Quartz یک شکل بلوری از سیلسیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The first attempts to explain the crystalline structure of a polymer sample produced a model called the fringe-micelle structure.
[ترجمه گوگل]اولین تلاش ها برای توضیح ساختار کریستالی یک نمونه پلیمری مدلی به نام ساختار حاشیه-میسل تولید کرد
[ترجمه ترگمان]اولین تلاش برای توضیح ساختار بلوری یک نمونه پلیمر، مدلی به نام ساختار میسل - میسل را تولید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thermoluminescence is a property of crystalline materials, such as quartz and feldspars, which are found in pottery.
[ترجمه گوگل]ترمولومینسانس خاصیت مواد کریستالی مانند کوارتز و فلدسپات است که در سفال یافت می شود
[ترجمه ترگمان]Thermoluminescence یک ویژگی مواد کریستالی مانند کوارتز و feldspars است که در سفال یافت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Kimberley area is rich in crystalline deposits; thus the rocks have high energy content.
[ترجمه گوگل]منطقه کیمبرلی سرشار از رسوبات کریستالی است بنابراین سنگ ها دارای محتوای انرژی بالایی هستند
[ترجمه ترگمان]منطقه کیمبرلی غنی از رسوبات بلوری است در نتیجه سنگ ها دارای محتوای انرژی بالایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واضح (صفت)
clear, explicit, plain, vivid, open-and-shut, obvious, well-known, lucid, clean-cut, distinct, crystalline, kenspeckle, graphic, luculent, overt, palpable, perspicuous, self-explaining, self-explanatory, transpicuous

شفاف (صفت)
clear, sleek, transparent, crystal, lucid, hyaline, crystalline, pellucid, diaphanous, elucidative, hyaloid, nitid, perspicuous, translucid, transpicuous

بلورین (صفت)
crystalline, pellucid, porphyritic

متبلور (صفت)
crystalline

تخصصی

[شیمی] 1- بلورین، بلورسان، بلور مانند 2- روشن، فرانما، شفاف، زلال 3- بلوردار 4-داراى ساختمان بلورى، بلورشباکی
[عمران و معماری] بلورین
[برق و الکترونیک] بلورین - بلوری ماده ای تک بلوری است که اتمهای آن در فقط یک آرایه پیوسته مرتب شده باشند ف ماده ای چند بلوری است که دارای چند آرایه ی اتمی باشد . اگر اتمها در آرایه های منظمی قرار نگرفته باشند ماده بی شکل یا آمورخواهد بود . - بلورین
[مهندسی گاز] متبلور
[زمین شناسی] بلورین،ماده ای که به بلور شباهت دارد،جسمی که ویژگی های بلور را دارد
[نساجی] بلورین

انگلیسی به انگلیسی

• made of crystal, crystal-like, opaque
something that is crystalline is clear, bright, and sparkling like crystal; a literary use.
crystalline also means in the form of crystals or containing crystals; a technical use in chemistry.

پیشنهاد کاربران

crystalline ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: بلورین
تعریف: مربوط یا شبیه به بلور یا مرکب از بلورها

بپرس