cultural

/ˈkəlt͡ʃərəl//ˈkʌlt͡ʃərəl/

معنی: فرهنگی، تربیتی
معانی دیگر: (آنچه که از راه کشت و پرورش به دست آید) پرورشی، کشتنی، برزی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: culturally (adv.)
• : تعریف: of or pertaining to culture.

جمله های نمونه

1. cultural center
مرکز (یا خانه ی) فرهنگی

2. cultural varieties of maize
انواع ذرت های کشتنی

3. a cultural backwater
محلی از نظر فرهنگی راکد (عقب افتاده)

4. our cultural heritage
میراث فرهنگی ما

5. the cultural patrimony of italy
میراث فرهنگی ایتالیا

6. the cultural ties between iran and afghanistan
پیوندهای فرهنگی میان ایران و افغانستان

7. the cultural tone of the city
ویژگی فرهنگی شهر

8. a two-way cultural exchange
تبادل فرهنگی دوجانبه

9. the rich cultural legacy of iran
میراث گرانبهای فرهنگی ایران

10. many values have cultural roots
بسیاری از ارزش ها ریشه ی فرهنگی دارند.

11. political democracy entails cultural democracy
آزادی سیاسی مستلزم آزادی فرهنگی است.

12. the protectors of our cultural heritage
حافظان میراث فرهنگی ما

13. the protection of the country's cultural heritage
حفظ میراث فرهنگی کشور

14. they try to mine all their cultural treasures of the past
آنها می کوشند که همه ی گنجینه های فرهنگی گذشته ی خود را مورد بهره برداری قرار بدهند.

15. we must take cognizance of various nations' cultural differences
ما باید تفاوت های فرهنگی ملل گوناگون را در نظر بگیریم.

16. Does television adequately reflect the ethnic and cultural diversity of the country?
[ترجمه گوگل]آیا تلویزیون به اندازه کافی تنوع قومیتی و فرهنگی کشور را منعکس می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا تلویزیون به اندازه کافی منعکس کننده تنوع قومی و فرهنگی کشور است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Cultural exchanges are a way of building bridges between nations.
[ترجمه گوگل]تبادلات فرهنگی راهی برای ایجاد پل بین ملت هاست
[ترجمه ترگمان]تبادلات فرهنگی راهی برای ایجاد پل میان ملت ها به شمار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. In this sense, the encyclopedic cultural value and historic significance of Dunhuang are inestimable.
[ترجمه گوگل]از این نظر، ارزش فرهنگی دایره‌المعارفی و اهمیت تاریخی دانهوانگ غیرقابل ارزیابی است
[ترجمه ترگمان]به این معنا، ارزش فرهنگی دانشنامه ای و اهمیت تاریخی of inestimable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Frequent cultural exchange will certainly help foster friendly relations between our two universities.
[ترجمه گوگل]تبادل فرهنگی مکرر مطمئناً به تقویت روابط دوستانه بین دو دانشگاه ما کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تبادل مکرر فرهنگی قطعا به ترویج روابط دوستانه بین دو دانشگاه کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He is of high cultural background.
[ترجمه گوگل]او دارای سابقه فرهنگی بالایی است
[ترجمه ترگمان]او دارای سابقه فرهنگی بلندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The new book was the cultural event of the year.
[ترجمه گوگل]کتاب جدید رویداد فرهنگی سال بود
[ترجمه ترگمان]این کتاب جدید، رویداد فرهنگی سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرهنگی (صفت)
lettered, cultural

تربیتی (صفت)
cultural, educative

انگلیسی به انگلیسی

• civilized, refined; pertaining to culture
cultural means relating to the arts generally.
cultural also means relating to a particular society and way of life.

پیشنهاد کاربران

فرهنگی، مربوط به فرهنگ
مثال: We went to see a cultural exhibition.
ما به دیدن یک نمایشگاه فرهنگی رفتیم.
relating to the ideas, habits, and social behaviour of a society.
فرهنگی
cultural control
کنترل زراعی
فرهنگ
تربیت
در علوم کشاورزی، به معنی کارهای کشاورزی، عملی برای پرورش گیاه به کاربرده میشود
فرهنگ
تربیت یافته، پرورشی

بپرس