datum

/ˈdætəm//ˈdeɪtəm/

معنی: اطلاع، ماخذ، داده
معانی دیگر: (صورت مفرد واژه ی: data) داده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: data
(1) تعریف: an individual piece of information that is used to draw a conclusion.

- The number of people who die from smoking-related conditions is an important and useful datum.
[ترجمه گوگل] تعداد افرادی که به دلیل شرایط مرتبط با سیگار می میرند، یک آمار مهم و مفید است
[ترجمه ترگمان] تعداد افرادی که از شرایط مربوط به سیگار کشیدن می میرند، یک داده مهم و مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers have collected a vast amount of data.
[ترجمه گوگل] محققان حجم وسیعی از داده ها را جمع آوری کرده اند
[ترجمه ترگمان] محققان مقدار زیادی داده جمع آوری کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any fact directly observed.
مشابه: fact

جمله های نمونه

1. "Data" is the Latin plural form of "datum".
[ترجمه گوگل]"داده" جمع لاتین "datum" است
[ترجمه ترگمان]داده \"داده\"، \"داده\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The principal datum input to any search algorithm is a description of its search space.
[ترجمه گوگل]ورودی داده اصلی هر الگوریتم جستجو، توصیفی از فضای جستجوی آن است
[ترجمه ترگمان]ورودی داده اصلی به هر الگوریتم جستجو، توصیف فضای جستجو آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Is that in essence a central datum of Catholicity?
[ترجمه گوگل]آیا این اساساً یک مبنای اصلی کاتولیک است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این امر در اصل یک داده مرکزی of است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The crucial datum is this: the rate of gypsy-moth spread is now much more rapid than before.
[ترجمه گوگل]نکته مهم این است: سرعت انتشار شب پره کولی در حال حاضر بسیار سریعتر از قبل است
[ترجمه ترگمان]داده حیاتی این است: نرخ شیوع پروانه کولی اکنون بسیار سریع تر از قبل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How likely is this datum to be confused with other data if the representation is corrupted?
[ترجمه گوگل]اگر نمایش خراب باشد چقدر احتمال دارد که این داده با داده های دیگر اشتباه گرفته شود؟
[ترجمه ترگمان]اگر نمایش خراب شود این نقطه به احتمال زیاد با داده های دیگر اشتباه می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Also, with the mid-term datum rising, the braided river channel sand body is thickened, the sand grain size is getting coarser, with sand-shale ratio increasing.
[ترجمه گوگل]همچنین، با افزایش داده میان مدت، بدنه شنی کانال رودخانه بافته ضخیم تر می شود، اندازه دانه ماسه درشت تر می شود و نسبت ماسه به شیل افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]همچنین با افزایش داده میانی، بدنه ماسه کانال رودخانه ای خشک می شود و اندازه دانه ماسه در حال افزایش است و نسبت سنگ - شیل افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The vertical datum line set up by this system can be used to monitor deformation of the various building.
[ترجمه گوگل]خط مبنا عمودی تنظیم شده توسط این سیستم می تواند برای نظارت بر تغییر شکل ساختمان های مختلف استفاده شود
[ترجمه ترگمان]خط داده عمودی تنظیم شده توسط این سیستم می تواند برای نظارت بر تغییر شکل ساختمان مختلف استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With these risk costs as a datum mark, we compare the general cost with the benefit of outsourcing, and then come into possession of boundary qualifica. . .
[ترجمه گوگل]با این هزینه‌های ریسک به‌عنوان یک علامت داده، ما هزینه‌های عمومی را با مزایای برون‌سپاری مقایسه می‌کنیم و سپس صلاحیت مرزی را در اختیار داریم
[ترجمه ترگمان]با این هزینه های ریسک به عنوان یک علامت داده، ما هزینه عمومی را با مزایای برون سپاری مقایسه می کنیم و سپس به تملک qualifica مرزی می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Heat - sink and Package datum, Pad Spacing, Gap, Length, Width, Spread, Tweeze, Missing, Broken or Un - plated Pad.
[ترجمه گوگل]گرما - سینک و اطلاعات بسته، فاصله پد، شکاف، طول، عرض، گستردگی، موچین، گمشده، شکسته یا بدون آبکاری پد
[ترجمه ترگمان]روغن جذب شده و بسته، فاصله گذاری Pad، شکاف، طول، عرض، عرض، عرض، tweeze، Missing، شکسته، یا Un plated
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A virtual face and a datum point which embody basic semantics requirements are two low level objects.
[ترجمه گوگل]یک چهره مجازی و یک نقطه مبنا که الزامات معنایی اساسی را در بر می گیرد، دو شی سطح پایین هستند
[ترجمه ترگمان]یک صورت مجازی و نقطه داتوم که الزامات اساسی معانی را تشکیل می دهد، دو شی سطحی پایین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Analyzing the datum of mobile gravimetric survey in Jiashi and its adjacent region from 2005 to 200 studied the time and space dynamic evolution characteristics of gravitational field.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل داده های بررسی گرانشی متحرک در جیاشی و منطقه مجاور آن از سال 2005 تا 200، ویژگی های تکامل دینامیکی زمان و مکان میدان گرانشی را مورد مطالعه قرار داد
[ترجمه ترگمان]تحلیل داده های سنجش gravimetric همراه در Jiashi و منطقه مجاور آن از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰ بررسی زمان و ویژگی های تکامل پویای میدان گرانشی را مورد مطالعه قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Data chain linked up datum stand and flow stand is the only route.
[ترجمه گوگل]زنجیره داده متصل به پایه داده و پایه جریان تنها مسیر است
[ترجمه ترگمان]زنجیره داده متصل به پایه نقطه و پایه جریان تنها مسیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On collecting datum of Bovine Epizootic Fever(BEF) from 1957 to 199 a long periods of gray model was established for forecasting BEF by using gray theories.
[ترجمه گوگل]با جمع‌آوری داده‌های تب اپیزوتیک گاوی (BEF) از سال 1957 تا 199، دوره‌های طولانی مدل خاکستری برای پیش‌بینی BEF با استفاده از تئوری‌های خاکستری ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]در جمع آوری داده های مربوط به تب Bovine epizootic (BEF)از ۱۹۵۷ تا ۱۹۹ دوره طولانی مدل خاکستری برای پیش بینی BEF با استفاده از نظریه های خاکستری پایه ریزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With the rise and fall of datum plane, sedimentary centre of sand stone moved towards sediments source or basin.
[ترجمه گوگل]با بالا و پایین رفتن صفحه مبنا، مرکز رسوبی ماسه سنگ به سمت منبع رسوبات یا حوضه حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]با افزایش و سقوط صفحه داتوم، مرکز رسوبی سنگ ماسه به سمت رسوبات و یا basin حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Datum – Datums are points, lines, planes, cylinders, axes, etc.
[ترجمه گوگل]مبنا - مبناها نقاط، خطوط، صفحات، استوانه ها، محورها و غیره هستند
[ترجمه ترگمان]Datum - Datums نقطه، خطوط، هواپیما، سیلندر، محور و غیره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اطلاع (اسم)
knowledge, information, awareness, learning, notification, advice, notice, datum, know-how

ماخذ (اسم)
alloy, basis, source, datum, origin

داده (اسم)
datum, data

تخصصی

[شیمی] 1- (صورت مفرد واژه ى : data) داده 2- خط مبنا، خط معیار، (ناوبرى ) خط پایه (plane datum هم می گویند)
[عمران و معماری] سطح مقایسه - سطح مبنا - خط مبنا - مبنا
[کامپیوتر] داده ؛ یک واحد داده
[برق و الکترونیک] مبنا، مرجع، داده
[بهداشت] داده - مبنا
[ریاضیات] داده
[نفت] نقطه ی مبنا
[آمار] داده
[آب و خاک] سطح مبنا، زمین مبنا

انگلیسی به انگلیسی

• fact, factual information; detail

پیشنهاد کاربران

datum داده ( مفرد )
data داده ها ( جمع )
سطح مبنا، ( در مسایل ژئوتکنیک )
Datum - > اطلاع
Data - - > اطلاعات
Datum مفرد کلمه Data است.
سطح مبنای مسطحاتی ( واژه تخصصی نقشه برداری )
تک داده، مبنای محاسبه
Data جمع و به معنای اطلاعات هست ولی datum مفرد و به معنای داده می باشد .
datum ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: مبنای جست وجو
تعریف: محتمل ترین موقعیت هدف در یک زمان معین که عملیات جست وجو و نجات براساس آن صورت می گیرد |||متـ . مبنا
فرضی، مفرض

بپرس