disenfranchise

/ˌdɪsənˈfrænˌtʃaɪz//ˌdɪsɪnˈfræntʃaɪz/

رجوع شود به: disfranchise

جمله های نمونه

1. White supremacists devise new methods to disenfranchise Negroes.
[ترجمه گوگل]برتری گرایان سفید روش های جدیدی برای سلب حق رای سیاه پوستان ابداع می کنند
[ترجمه ترگمان]وایت supremacists روش های جدیدی را برای disenfranchise سیاهپوستان ابداع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. White supremacists devise new Methods: To disenfranchise Negroes.
[ترجمه گوگل]برتری گرایان سفید روش های جدیدی ابداع می کنند: سلب حق رای سیاه پوستان
[ترجمه ترگمان]supremacists وایت روش های جدید را ابداع کرد: برای disenfranchise سیاه پوستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Nor was it in 196 when decisions to disenfranchise as well as to enfranchise were a possibility.
[ترجمه گوگل]همچنین در سال 196 زمانی که تصمیمات برای سلب حق رای و همچنین اعطای حق رای امکان پذیر بود، نبود
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶ نیز زمانی که تصمیم به disenfranchise و نیز to امکان پذیر نبود، در سال ۱۹۶ نیز وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But then the disenfranchised men waged war and the ensuing chaos is with us still.
[ترجمه گوگل]اما پس از آن مردان محروم جنگ به راه انداختند و هرج و مرج متعاقب آن هنوز با ما است
[ترجمه ترگمان]اما بعد افراد محروم از حقوق خود جنگ را آغاز کردند و هرج و مرج ناشی از آن هنوز هم با ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some disenfranchised minority voters also complain of police harassment.
[ترجمه گوگل]برخی از رای دهندگان اقلیت محروم نیز از آزار پلیس شکایت دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از رای دهندگان اقلیت محروم هم از آزار و اذیت پلیس شکایت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For Gore, the disenfranchised are middle-class parents having trouble paying their kids' college loans.
[ترجمه گوگل]برای گور، محرومان والدینی از طبقه متوسط ​​هستند که در پرداخت وام های دانشگاهی فرزندانشان مشکل دارند
[ترجمه ترگمان]برای گور، کسانی که حقوق خود را از دست می دهند، والدین طبقه متوسط هستند که با پرداخت وام های خود به بچه هایشان مشکل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They had come to expect nothing from a disenfranchised people except violence and anarchy.
[ترجمه گوگل]آنها از مردم محروم هیچ انتظاری جز خشونت و هرج و مرج نداشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها به غیر از خشونت و هرج و مرج و هرج و مرج به انتظار چیزی از مردم محروم مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The disenfranchising effect of unemployment has worked on a number of fronts.
[ترجمه گوگل]اثر سلب حق رای بیکاری در چندین جبهه موثر بوده است
[ترجمه ترگمان]اثر disenfranchising بیکاری بر روی تعدادی از جبهه ها کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Reform voting procedures that Democrats claim disenfranchised thousands of black voters last year.
[ترجمه گوگل]اصلاح رویه های رای گیری که دموکرات ها ادعا می کنند سال گذشته هزاران رای دهنده سیاه پوست را از حق رای محروم کرده است
[ترجمه ترگمان]روند رای گیری در مورد اصلاحات که دموکرات ها ادعا می کنند در سال گذشته هزاران نفر از رای دهندگان سیاه پوست را محروم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. South Africa finally extended rights to the disenfranchised black majority.
[ترجمه گوگل]آفریقای جنوبی در نهایت حقوق را به اکثریت سیاه پوست محروم کرد
[ترجمه ترگمان]در نهایت آفریقای جنوبی در نهایت حق رای اکثریت سیاه پوست را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Apart from the domestic danger of a disenfranchised population, there is an external danger also.
[ترجمه گوگل]جدای از خطر داخلی یک جمعیت محروم، یک خطر خارجی نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر خطر داخلی یک جمعیت محروم، خطر خارجی نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Disenfranchised voters are believed to number at least 100,000 - though why the lenders want their business is anybody's guess.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که رای دهندگان محروم حداقل 100000 نفر هستند - هر چند که چرا وام دهندگان کسب و کار خود را می خواهند حدس می زنند
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که تعداد رای دهندگان disenfranchised حداقل ۱۰۰،۰۰۰ نفر است، هر چند که چرا وام دهندگان می خواهند کسب وکار آن ها حدس کسی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Accompanying the exclusion from the labour market has been a policy of disenfranchising the underclass from full welfare citizenship.
[ترجمه گوگل]همراهی با طرد شدن از بازار کار، سیاست محرومیت طبقه پایین از شهروندی رفاهی کامل بوده است
[ترجمه ترگمان]همراه با محرومیت از بازار کار، سیاست of کردن افراد از سطح پایین از شهروندی است که از رفاه کامل برخوردار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But this would disenfranchise lawyers and doctors who work long hours or poor people who work two jobs.
[ترجمه گوگل]اما این امر وکلا و پزشکانی را که ساعت های طولانی کار می کنند یا افراد فقیری که دو شغله کار می کنند محروم می کند
[ترجمه ترگمان]اما این ها باعث می شود که وکلا و پزشکانی که ساعت های طولانی کار می کنند و یا افرادی فقیر کار می کنند که دو شغل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. By holding the control of the education, you disenfranchise conservative Jews who are resisting this Greek influence.
[ترجمه گوگل]با در دست گرفتن کنترل آموزش، یهودیان محافظه کار را که در برابر این نفوذ یونانی مقاومت می کنند، محروم می کنید
[ترجمه ترگمان]شما با حفظ کنترل آموزش، یهودیان محافظه کار را disenfranchise که در برابر این نفوذ یونانی مقاومت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• take away rights which belong to a citizen (i.e. right to vote)
to disenfranchise someone means to take away their right to vote.

پیشنهاد کاربران

از حقوق شهروندی محروم کردن
محروم از رای دادن, محرومیت حقوقی

بپرس