disciplined

/ˈdɪsəplən//ˈdɪsɪplɪn/

انضباط، انتظام، نظم، تادیب، ترتیب، تحت نظم وترتیب در آوردن، تادیب کردن

جمله های نمونه

1. a disciplined football team
تیم فوتبال با انضباط

2. Children should be disciplined when the need arises .
[ترجمه گوگل]کودکان باید در مواقع لزوم تنبیه شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان باید در زمان نیاز منظم باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The football team was disciplined by a professional trainer.
[ترجمه گوگل]تیم فوتبال توسط یک مربی حرفه ای تنبیه شد
[ترجمه ترگمان]تیم فوتبال توسط یک مربی حرفه ای تحت انضباط قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She must have been well disciplined for her orderliness.
[ترجمه گوگل]او باید به دلیل نظم و انضباطش خوب بوده است
[ترجمه ترگمان]او باید از نظم و ترتیب او نظم و ترتیب داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For me it meant being very disciplined about how I run my life.
[ترجمه گوگل]برای من این به معنای نظم و انضباط در مورد نحوه اداره زندگیم بود
[ترجمه ترگمان]برای من این به این معنا بود که چطور زندگیم را اداره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The rebels are well organised, disciplined and very well armed.
[ترجمه گوگل]شورشیان به خوبی سازماندهی شده، منظم و بسیار خوب مسلح هستند
[ترجمه ترگمان]شورشیان به خوبی مسلح، منظم و مسلح هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've disciplined myself to do two hours of exercise every day.
[ترجمه گوگل]من خودم را منظم کرده ام که هر روز دو ساعت ورزش کنم
[ترجمه ترگمان]من هر روز دو ساعت تمرین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They disciplined him to be patient.
[ترجمه گوگل]او را تأدیب کردند که صبور باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها او را تحت فشار قرار دادند تا بیمار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was disciplined for breaching the Senate's rules of decorum.
[ترجمه گوگل]او به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین نزاکت سنا تنبیه شد
[ترجمه ترگمان]او برای نقض قوانین و آداب و رسوم مجلس سنا منظم و منظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The workman was disciplined by his company but not dismissed.
[ترجمه گوگل]این کارگر توسط شرکتش تنبیه شد اما اخراج نشد
[ترجمه ترگمان]کارگر از جانب شرکت خود منظم شد، ولی از کار برکنار نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The teacher disciplined his student for bad behaviour.
[ترجمه گوگل]معلم شاگردش را به خاطر رفتار بد تنبیه کرد
[ترجمه ترگمان]معلم دانش آموزان خود را به خاطر رفتار نامناسب تنبیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The soldier was disciplined for deserting his post.
[ترجمه گوگل]این سرباز به دلیل ترک پست خود تنبیه شد
[ترجمه ترگمان]سرباز برای ترک پست خود تحت انضباط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was never disciplined over the incident.
[ترجمه گوگل]او هرگز در مورد این حادثه تنبیه نشد
[ترجمه ترگمان]او هرگز این حادثه را کنترل نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She disciplined her students by keeping them after school.
[ترجمه گوگل]او دانش آموزان خود را با نگه داشتن آنها بعد از مدرسه نظم می داد
[ترجمه ترگمان]او دانش آموزان خود را با نگه داشتن آن ها بعد از مدرسه منظم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The officers were disciplined for using racist language.
[ترجمه گوگل]افسران به دلیل استفاده از الفاظ نژادپرستانه تنبیه شدند
[ترجمه ترگمان]افسران برای استفاده از زبان نژادپرستی تنبیه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• trained, well ordered; obedient
someone who is disciplined behaves or works in a controlled way.

پیشنهاد کاربران

تحت انضباط
واجد انضباط
انضباط - مند
قاعده مند
disciplined ( علوم نظامی )
واژه مصوب: منضبط
تعریف: ویژگی فردی که دارای انضباط است |||متـ . باانضباط
آدم مقرراتی
قانونمند
منظم، مرتب
دارای انضباط، منضبط

بپرس