dishonour

/dɪsˈɒnər//dɪsˈɒnə/

معنی: ابروریزی، بیشرفی، نکول، بی احترامی کردن به، تجاوز کردن به عصمت، ننگین کردن
معانی دیگر: ننگ، رسوایی، تجاوز کردن به عصمت کسی

جمله های نمونه

1. Better to die in glory than live in dishonour.
[ترجمه گوگل]بهتر است در شکوه بمیری تا در آبروی زندگی کنی
[ترجمه ترگمان]بهتر از آن است که در افتخاری بمیرم تا در بی آبرویی زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Death was considered vastly preferable to dishonour.
[ترجمه گوگل]مرگ بسیار بر بی شرمی ارجحیت داشت
[ترجمه ترگمان]مرگ را بسیار بهتر از بی آبرویی می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It would dishonour my family if I didn't wear the veil.
[ترجمه گوگل]اگر حجاب نبندم خانواده ام را بی آبرو می کنم
[ترجمه ترگمان]اگر پرده را نپوشیده بودم از خانواده من متنفر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You've brought enough dishonour on your family already without causing any more trouble.
[ترجمه گوگل]شما قبلاً به اندازه کافی بی آبروی خانواده خود را به ارمغان آورده اید بدون اینکه مشکل دیگری ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]تو تا حالا به اندازه کافی بی احترامی به خانواده خودت کردی، بدون اینکه دردسر بیشتری ایجاد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We suspect he means to dishonour the agreement made three years ago.
[ترجمه گوگل]ما گمان می کنیم که او قصد دارد به توافقی که سه سال پیش منعقد شد بی احترامی کند
[ترجمه ترگمان]ما گمان می کنیم که او قصد توهین به قرارداد را سه سال پیش مرتکب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her actions have brought shame and dishonour on the profession.
[ترجمه گوگل]اقدامات او باعث شرم و رسوایی این حرفه شده است
[ترجمه ترگمان]رفتار او باعث شرمساری و بی آبرویی در حرفه من شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The students should not dishonour their teachers.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان نباید به معلمان خود بی احترامی کنند
[ترجمه ترگمان]دانشجویان نباید به آموزگاران خود احترام بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was no dishonour to finish out of the medals in the most memorable 100 metres race ever seen.
[ترجمه گوگل]پایان دادن به مدال در خاطره انگیزترین مسابقه 100 متری که تا به حال دیده شده، مایه شرمساری نبود
[ترجمه ترگمان]برای اتمام این مدال ها در یک مسابقه ۱۰۰ متر که تا به حال دیده شده است، هیچ dishonour برای پایان بخشیدن به این مسابقات وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When this happens, they will dishonour their own promises.
[ترجمه گوگل]وقتی این اتفاق بیفتد، آنها به وعده های خود بی احترامی می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی این اتفاق می افتد، آن ها به وعده های خود خیانت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is illegal to dishonour bookings; that goes for restaurants as well as customers.
[ترجمه گوگل]بی احترامی به رزروها غیرقانونی است که برای رستوران ها و همچنین مشتریان صدق می کند
[ترجمه ترگمان]بی حرمتی به bookings غیر قانونی است؛ این برای رستوران ها و نیز مشتریان هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His behaviour reflects dishonour on his parents.
[ترجمه گوگل]رفتار او نشان دهنده بی احترامی به پدر و مادرش است
[ترجمه ترگمان]رفتارش نشان دهنده بی احترامی به پدر و مادرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had to choose between death and dishonour.
[ترجمه گوگل]ما باید بین مرگ و بی شرمی یکی را انتخاب می کردیم
[ترجمه ترگمان]باید بین مرگ و مرگ انتخاب می شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had to choose between death and dishonour.
[ترجمه گوگل]او باید بین مرگ و بی شرمی یکی را انتخاب می کرد
[ترجمه ترگمان]باید بین مرگ و مرگ یکی را انتخاب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stealing reflects dishonour on your family.
[ترجمه گوگل]دزدی منعکس کننده بی شرمی به خانواده شماست
[ترجمه ترگمان]دزدی، بی احترامی به خانواده شما را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He chooses death before dishonour.
[ترجمه گوگل]او مرگ را قبل از بی شرمی انتخاب می کند
[ترجمه ترگمان]اون قبل از رسوایی مرگ رو انتخاب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابروریزی (اسم)
dishonor, dishonour

بیشرفی (اسم)
dishonor, dishonour

نکول (اسم)
dishonor, dishonour

بی احترامی کردن به (فعل)
insult, dishonor, dishonour, wrong

تجاوز کردن به عصمت (فعل)
dishonor, dishonour

ننگین کردن (فعل)
abuse, shame, dishonor, dishonour

انگلیسی به انگلیسی

• shame, disgrace, infamy
disgrace, bring shame, ruin the reputation of
if you dishonour someone, you behave in a way that damages their good reputation; a formal use.
dishonour is a state in which people disapprove of you and have no respect for you.

پیشنهاد کاربران

بپرس