disobedience

/ˌdɪsəˈbiːdiəns//ˌdɪsəˈbiːdɪəns/

معنی: خیرگی، خود سری، سرکشی، نافرمانی، عدم رعایت، عدماطاعت، سر پیچی
معانی دیگر: تمرد، گردن کشی، سرتابی

جمله های نمونه

1. disobedience can have serious consequences for a soldier
تمرد می تواند برای یک سرباز عواقب وخیمی دربرداشته باشد.

2. disobedience proved to be very expensive for him
نافرمانی برایش خیلی گران تمام شد.

3. disobedience will cost you dear
نافرمانی برایت گران تمام خواهد شد.

4. for his disobedience the captain was reduced to the ranks
به خاطر نافرمانی سروان را به درجه ی سربازی تنزل دادند.

5. he was punished for his disobedience
به خاطر نافرمانی تنبیه شد.

6. Soldiers used to be flogged for disobedience.
[ترجمه گوگل]سربازان را به دلیل نافرمانی شلاق می زدند
[ترجمه ترگمان]سربازان برای نافرمانی از شلاق استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He called for a campaign of civil disobedience if the president did not honour the election results.
[ترجمه گوگل]او خواستار یک کمپین نافرمانی مدنی در صورت عدم احترام رئیس جمهور به نتایج انتخابات شد
[ترجمه ترگمان]او خواستار مبارزه با نافرمانی مدنی در صورتی شد که رئیس جمهور به نتایج انتخابات احترام نگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I shall overlook your disobedience this time.
[ترجمه گوگل]این بار نافرمانی شما را نادیده خواهم گرفت
[ترجمه ترگمان]این دفعه از disobedience سرپیچی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The opposition threatened a campaign of civil disobedience.
[ترجمه گوگل]مخالفان تهدید به نافرمانی مدنی کردند
[ترجمه ترگمان]اپوزیسیون مبارزه با نافرمانی مدنی را تهدید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Father slapped the boy on the face for disobedience.
[ترجمه گوگل]پدر به دلیل نافرمانی به صورت پسر سیلی زد
[ترجمه ترگمان]پدر برای نافرمانی به پسرک سیلی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Civil disobedience, violent or non-violent, is intentional law breaking.
[ترجمه گوگل]نافرمانی مدنی، خشونت آمیز یا غیر خشونت آمیز، نقض عمدی قانون است
[ترجمه ترگمان]نافرمانی مدنی، خشونت یا عدم خشونت، نقض قانون بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The headmaster caned the boys for disobedience.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه پسران را به دلیل نافرمانی عصا کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه را به خاطر نافرمانی تنبیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Non-cooperation and civil disobedience, as Gandhi understands them, can not be construed as a coercive threat in this sense.
[ترجمه گوگل]عدم همکاری و نافرمانی مدنی، همانطور که گاندی آنها را درک می کند، نمی تواند به عنوان یک تهدید قهری به این معنا تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]عدم هم کاری و نافرمانی مدنی، همانطور که گاندی آن ها را درک می کند، نمی تواند به عنوان یک تهدید اجباری در این مفهوم تعبیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That there are risks associated with civil disobedience no one would deny, and among them is the risk of anarchy.
[ترجمه گوگل]خطرات مرتبط با نافرمانی مدنی را هیچ کس انکار نمی کند و از جمله آنها خطر هرج و مرج است
[ترجمه ترگمان]اینکه خطرات مرتبط با نافرمانی مدنی وجود داشته باشد، هیچ کس انکار نخواهد کرد و در بین آن ها خطر هرج ومرج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the 1960s, King and others used civil disobedience to fight institutional segregation in the South.
[ترجمه گوگل]در دهه 1960، کینگ و دیگران از نافرمانی مدنی برای مبارزه با جداسازی سازمانی در جنوب استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۶۰، کینگ و دیگران از نافرمانی مدنی برای مبارزه با تبعیض نژادی در جنوب استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We would not endorse civil disobedience.
[ترجمه گوگل]ما نافرمانی مدنی را تایید نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از نافرمانی مدنی حمایت نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیرگی (اسم)
amazement, astonishment, daze, boldness, contrariness, disobedience, effrontery, impudence

خود سری (اسم)
self-sufficiency, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, disobedience, conceit, self-confidence, bighead, waywardness, fearlessness, headstrongness, barefacedness, hardihood, self-assertion, self-assurance, pertinacity, high-handedness, intrepidity, naughtiness, overconfidence, self-will

سرکشی (اسم)
disobedience, obstinacy, rebellion, contumacy, inspection, mutiny, insubordination, recalcitrance, recalcitrancy, indiscipline

نافرمانی (اسم)
disobedience, insubordination

عدم رعایت (اسم)
disrespect, disobedience, nonconformity

عدم اطاعت (اسم)
disobedience

سر پیچی (اسم)
refusal, disobedience, transgression, insubordination, recusance, recusancy

انگلیسی به انگلیسی

• noncompliance, insubordination, defiance
disobedience is deliberately not doing what you are told to do by a person in authority.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : disobedience
✅️ صفت ( adjective ) : disobedient
✅️ قید ( adverb ) : disobediently
سرکشی
عصیان
civil disobedience : نافرمانی مدنی

بپرس