distal

/ˈdɪstəl//ˈdɪstəl/

(کالبدشناسی) دور (در مقابل: proximal)، دوربرد، دورین، دورازمرکز، دورازمبدا

جمله های نمونه

1. All diuretics of the thiazide group enhance the distal tubular reabsorption of calcium.
[ترجمه گوگل]همه دیورتیک های گروه تیازیدی باعث افزایش بازجذب لوله ای دیستال کلسیم می شوند
[ترجمه ترگمان]یک دیورتیک ها از گروه thiazide، reabsorption لوله مانندی از کلسیم را افزایش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This occurred in both the proximal and distal colon.
[ترجمه گوگل]این در هر دو کولون پروگزیمال و دیستال رخ داد
[ترجمه ترگمان]این در هر دو قسمت از مبدا و روده بزرگ رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The distal end of the intestinal segment was connected via a plastic tube to a basin on the plate.
[ترجمه گوگل]انتهای دیستال بخش روده از طریق یک لوله پلاستیکی به حوضچه روی صفحه متصل شد
[ترجمه ترگمان]انتهای دور بخش روده ای از طریق یک لوله پلاستیکی به حوضچه بر روی صفحه متصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This measures any preferential loss of distal limb elements.
[ترجمه گوگل]این هر گونه از دست دادن ترجیحی عناصر دیستال اندام را اندازه گیری می کند
[ترجمه ترگمان]این کار هر گونه تلفات ترجیحی عناصر عضو دوربرد را اندازه گیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In some specimens the distal edge may be raised up often with many small spikes.
[ترجمه گوگل]در برخی از نمونه ها، لبه دیستال ممکن است اغلب با تعداد زیادی سنبله کوچک به سمت بالا بلند شود
[ترجمه ترگمان]در برخی نمونه ها، لبه دور اغلب با خاره ای کوچک بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any area distal to the point of maximum width contributes only drag, which is proportional to total tail area.
[ترجمه گوگل]هر ناحیه دیستال به نقطه حداکثر عرض، تنها به کشش کمک می کند، که متناسب با کل مساحت دم است
[ترجمه ترگمان]هر ناحیه دور تا نقطه حداکثر پهنای تنها به کشش کمک می کند، که متناسب با ناحیه دم کل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The effluent from the distal Tygon cannula was collected separately during the experiment, and constituted the fifth segment.
[ترجمه گوگل]پساب کانول Tygon دیستال در طول آزمایش به طور جداگانه جمع آوری شد و بخش پنجم را تشکیل داد
[ترجمه ترگمان]خروجی from دوربرد cannula در طول آزمایش به طور جداگانه جمع آوری شد و بخش پنجم را تشکیل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are two distal oral papillae on each side of the jaw forming a continuous series with the infradental papillae.
[ترجمه گوگل]دو پاپیلای دهانی دیستال در هر طرف فک وجود دارد که یک سری پیوسته با پاپیلاهای فرودنتال تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]دو سیگنال شفاهی دور در هر طرف فک تشکیل می شوند که یک سری پیوسته با the papillae تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A straight 10 F endoprosthesis was used in the five patients with a bile duct stricture distal to the stones.
[ترجمه گوگل]پروتز مستقیم 10 F در 5 بیمار با تنگی مجرای صفراوی دیستال سنگ استفاده شد
[ترجمه ترگمان]در این پنج بیمار، یک F ۱۰ با لوله صفرا که به سنگ ها متصل شده بود، مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ventral arm plates are wider than long, pentagonal with an obtuse proximal angle and a slightly convex distal edge.
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی شکمی عریض تر از دراز هستند، پنج ضلعی با زاویه مجاور نزدیک و لبه دیستال کمی محدب
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی شکمی بزرگ تر از صفحات طویل، پنج ضلعی با زاویه قائمه و لبه کمی محدب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The radial shields are usually covered although in some specimens it is possible to see the outline of distal end.
[ترجمه گوگل]سپرهای شعاعی معمولاً پوشیده می شوند، اگرچه در برخی از نمونه ها می توان طرح کلی انتهای دیستال را مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]پوشش های شعاعی معمولا پوشیده شده اند اگر چه در برخی نمونه ها برای دیدن طرح کلی انتهای دوربرد امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ventral interradial area is also covered with granules, if spinelets are present they are usually confined to the distal edge.
[ترجمه گوگل]ناحیه بین شعاعی شکمی نیز با گرانول پوشانده شده است، اگر اسپینلت ها وجود داشته باشند معمولاً به لبه دیستال محدود می شوند
[ترجمه ترگمان]ناحیه شکمی شکمی نیز با گرانول پوشانده شده است، در صورتی که spinelets ها وجود داشته باشند، معمولا به لبه دور محدود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The oral shield is oval to rounded pentagonal with the distal edge fringed by granules or low spinelets.
[ترجمه گوگل]سپر دهانی بیضی شکل تا پنج ضلعی گرد است که لبه انتهایی آن توسط دانه ها یا ستون فقرات کم حاشیه است
[ترجمه ترگمان]پوشش شفاهی بیضی شکل است که به صورت پنج ضلعی با حاشیه دور fringed شده توسط گرانول یا spinelets کم احاطه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In summary, we report a case of a retroperitoneal pancreatic pseudocyst causing distal bilateral ureteric obstruction and bilateral hydronephrosis.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک مورد یک کیست کاذب پانکراس خلفی صفاقی را گزارش می‌کنیم که باعث انسداد حالب دو طرفه دیستال و هیدرونفروز دو طرفه می‌شود
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، ما یک مورد از یک pseudocyst retroperitoneal pancreatic را گزارش می کنیم که باعث انسداد ureteric دوسویه و hydronephrosis دو جانبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[دندانپزشکی] دور از مبدا، به سطحی (از پنج سطح دندانی) که از خط میانی یا midline دورتر است اطلاق می شود
[زمین شناسی] انتهایى،مربوط به قسمتهایی از ضمائم برخی موجودات که در فاصله زیادی از بدن قرار دارند
[خاک شناسی] دور از مبداء

انگلیسی به انگلیسی

• away from the center or point of attachment

پیشنهاد کاربران

✅ توضیح و تفسیر مثال انگلیسی: away from point of attachment
[پزشکی] دور، انتهایی: دور از مرکز یا محل اتصال
دور
در روانشناسی: دور اثر: عواملی که به شکل غیر مستقیم باعث اختلال روانی می گردند
متضاد proximal به معنای نزدیک اثر که از نظر زمانی در موقعیت نزدیکتری به بیماری قرار دارند
دور از خط میانی بدن
متضاد proximal
distal ( پزشکی )
واژه مصوب: دورینه
تعریف: دور از مبدأ یا نقطۀ اتصال یا خط میانی بدن
انتهایی
غیرمستقیم
بیرونی, محیطی

بپرس