distrust

/ˌdɪˈstrəst//dɪsˈtrʌst/

معنی: بیاعتمادی، بدگمانی، سوء ظن، اعتماد نداشتن
معانی دیگر: سوظن، شک، بی اعتماد بودن، اعتماد نداشتن به، بدگمان بودن، سوظن داشتن

جمله های نمونه

1. distrust was about to destroy their marriage
بدگمانی داشت زناشویی آنها را تباه می کرد.

2. the inherent distrust of foreigners
سوظن فطری نسبت به بیگانگان

3. his features betrayed distrust
عدم اعتماد از قیافه اش می بارید.

4. she has a distrust of foreigners
او نسبت به خارجیان بی اعتماد است.

5. her hesitation demonstrated her distrust
تردید او حکایت از عدم اعتماد او می کرد (دودلی او نشانگر بی اعتمادیش بود).

6. She has a healthy distrust of door-to-door salesmen.
[ترجمه گوگل]او نسبت به فروشندگان خانه به خانه بی اعتماد است
[ترجمه ترگمان]اون به فروشنده های در اعتماد نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has a distrust of foreigners.
[ترجمه گوگل]او به خارجی ها بی اعتماد است
[ترجمه ترگمان]او به خارجی ها اعتماد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Local people regard the police with suspicion and distrust.
[ترجمه گوگل]مردم محلی به پلیس با سوء ظن و بی اعتمادی نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم محلی پلیس را با سو ظن و عدم اعتماد می نگرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't have any particular reason to distrust them.
[ترجمه گوگل]دلیل خاصی برای بی اعتمادی به آنها ندارم
[ترجمه ترگمان]دلیل خاصی برای عدم اعتماد به آن ها ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was always looked on with distrust.
[ترجمه گوگل]همیشه با بی اعتمادی به او نگاه می شد
[ترجمه ترگمان]همیشه با بدگمانی به او نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has a distrust of strangers.
[ترجمه گوگل]او به غریبه ها بی اعتماد است
[ترجمه ترگمان]او به غریبه ها اعتماد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To an extent East-West distrust continued throughout the war.
[ترجمه گوگل]تا حدی بی اعتمادی شرق به غرب در طول جنگ ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]عدم اعتماد غرب به غرب در سراسر جنگ ادامه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nonconformists retained a deep distrust of their Anglican neighbours.
[ترجمه گوگل]ناسازگاران بی اعتمادی عمیقی نسبت به همسایگان آنگلیکن خود حفظ کردند
[ترجمه ترگمان]Nonconformists عدم اعتماد عمیق نسبت به همسایگان Anglican خود را حفظ کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have an inherent distrust of lawyers.
[ترجمه گوگل]من یک بی اعتمادی ذاتی به وکلا دارم
[ترجمه ترگمان] من یه بی اعتمادی ذاتی نسبت به وکیل ها دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اعتمادی (اسم)
distrust

بدگمانی (اسم)
suspicion, distrust, mistrust, misgiving

سوء ظن (اسم)
suspicion, distrust

اعتماد نداشتن (فعل)
distrust

انگلیسی به انگلیسی

• mistrust, suspiciousness, doubt
doubt someone, disbelieve, suspect
if you distrust someone or something, you think that they are not honest, reliable, or safe. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...their distrust of politicians.

پیشنهاد کاربران

بی اعتمادی
بی اعتماد بودن، اعتقاد نداشتن به
distrustful
بی اعتماد؛ بد گمان
distrustfully
با بد گمانی
distrustfulness
شک؛ سوظن
بی اعتماد بودن، اعتقاد نداشتن به
He distrusts his own judgement
distrustful
بی اعتماد؛ بد گمان
distrustfully
با بد گمانی
distrustfulness
شک؛ سوظن

بپرس