domesticated

/dəˈmestəˌket//dəˈmestɪkeɪt/

(verb transitive) اهلی کردن، رام کردن

جمله های نمونه

1. after his marriage, reza became completely domesticated
بعد از ازدواج رضا کاملا اهل خانه و زندگی شد.

2. He is thoroughly domesticated and cooks a delicious chicken casserole.
[ترجمه گوگل]او کاملا اهلی است و یک کاسه مرغ خوشمزه می پزد
[ترجمه ترگمان]او به طور کامل اهلی شده است و غذای خوش مزه مرغ درست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These animals are only partly domesticated.
[ترجمه گوگل]این حیوانات فقط تا حدی اهلی هستند
[ترجمه ترگمان]این حیوانات تا حدودی اهلی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was fully domesticated by then,washing the dishes and taking out the garbage.
[ترجمه معصومه] از اون به بعد دیگه اون کاملا رام شده بود، ظرفارو میشست و زباله هارو بیرون می برد
|
[ترجمه گوگل]او در آن زمان کاملا اهلی شده بود، ظرف ها را می شست و زباله ها را بیرون می آورد
[ترجمه ترگمان]او در آن زمان به طور کامل اهلی شده بود، ظرف ها را می شوید و زباله ها را بیرون می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cows were domesticated to provide us with milk.
[ترجمه گوگل]گاوها اهلی شدند تا برای ما شیر تهیه کنند
[ترجمه ترگمان]گاوها اهلی شده بودند تا ما را با شیر فراهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The domesticated cat retains its predatory instincts.
[ترجمه گوگل]گربه اهلی غرایز درنده خود را حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]گربه اهلی، غرایز predatory خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cattle were first domesticated in Neolithic times.
[ترجمه گوگل]گاوها برای اولین بار در دوران نوسنگی اهلی شدند
[ترجمه ترگمان]گاوها اولین بار در عصر حجر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Since they had their baby they've both quite domesticated.
[ترجمه گوگل]از زمانی که بچه خود را به دنیا آورده اند، هر دو کاملا اهلی شده اند
[ترجمه ترگمان]از انجایی که آن ها بچه شان را داشتند، هر دوی آن ها کاملا اهلی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's become a lot more domesticated since his marriage.
[ترجمه گوگل]او از زمان ازدواجش بسیار اهلی تر شده است
[ترجمه ترگمان]او از زمان ازدواجش به کلی اهلی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ray's very domesticated and even likes baking cakes.
[ترجمه گوگل]ری بسیار اهلی است و حتی پختن کیک را دوست دارد
[ترجمه ترگمان]ری خیلی اهلی است و حتی کیک پخت را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They've become a lot more domesticated since they got married.
[ترجمه گوگل]آنها از زمانی که ازدواج کردند بسیار اهلی شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها از زمانی که ازدواج کرده اند، اهلی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dogs were probably the first animals to be domesticated.
[ترجمه گوگل]سگ ها احتمالاً اولین حیواناتی بودند که اهلی شدند
[ترجمه ترگمان]سگ ها احتمالا اولین حیواناتی بودند که اهلی می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We domesticated the dog to help us with hunting.
[ترجمه گوگل]ما سگ را اهلی کردیم تا در شکار به ما کمک کند
[ترجمه ترگمان]ما سگ را اهلی کردیم تا با شکار به ما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Desmond Morris interprets the behaviour of domesticated horses, and reveals it as being much the same as their wild ancestors.
[ترجمه گوگل]دزموند موریس رفتار اسب‌های اهلی را تفسیر می‌کند و آن را شبیه به اجداد وحشی آن‌ها نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]دزموند موریس رفتار اسب ها اهلی را تفسیر می کند و آن را به اندازه نیاکان وحشی خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When was the cat first domesticated?
[ترجمه گوگل]اولین بار چه زمانی گربه اهلی شد؟
[ترجمه ترگمان]اولین بار گربه کی اهلی شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tamed, housebroken, trained; accustomed to life with mankind
domesticated animals are kept on farms and used for work or food.
if someone is domesticated, they willingly do household tasks such as cleaning.
see also domesticate.

پیشنهاد کاربران

⭕️🅥🅔🅡🅑
domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن
⭕️🅝🅞🅤🅝
domestic = خدمتکار
⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔
domestic = بومی ، اهلی ، داخلی
domesticated = اهلی شده ، رام شده ، بومی شده
⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑
domestically = بصورت بومی ، بصورت داخلی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : domesticate
اسم ( noun ) : domestication / domesticity / domestic
صفت ( adjective ) : domestic / domesticated
قید ( adverb ) : domestically
domesticated ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: اهلی شده
تعریف: 1. ویژگی جانوری وحشی، اما تربیت شده که بدون هراس از انسان در مناطق مسکونی زندگی می کند 2. ویژگی گونه ای که در گذشته وحشی بوده است، اما اکنون برای رفع نیازهای انسان پرورش داده می شود
Domesticated Animals : دام - حیوانات اهلی و رام شده
domesticated: جانواران خانگی شده " رام شده" اهلی
آموزش دیده یا برنامه ریزی شده
دست آموز، مطیع، خانگی
( برای حیوانات ) رام شده - اهلی شده

بپرس