effrontery

/əˈfrəntəri//ɪˈfrʌntəri/

معنی: خیرگی، جسارت، گستاخی، خیره چشمی، بی شرمی
معانی دیگر: پررویی، وقاحت، چیرگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: effronteries
(1) تعریف: shameless impudence; insolence.
مترادف: audacity, gall, impertinence, impudence, insolence, nerve
متضاد: grace
مشابه: brass, brazenness, cheek, temerity

- I can't believe he had the effrontery to contradict the professor on such a simple point.
[ترجمه گوگل] من نمی توانم باور کنم که او این هتک حرمت را داشت که با استاد در مورد یک نکته ساده مخالفت کند
[ترجمه ترگمان] باورم نمی شود که این جسارت را داشت که با آن پروفسور در یک مورد ساده مخالفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an instance of such behavior.
مترادف: audacity, impertinence, impudence, insolence
مشابه: temerity

- The queen had him punished for his effrontery in addressing her in such an informal way.
[ترجمه گوگل] ملکه او را به دلیل هتک حرمتی که در خطاب به او به گونه ای غیررسمی انجام داده بود، مجازات کرد
[ترجمه ترگمان] ملکه او را به خاطر گستاخی و گستاخی خود تنبیه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. unheard-of effrontery
جسارت بی سابقه

2. How can he have had the effrontery to say " Piss off! " to you?
[ترجمه گوگل]چطور ممکن است او این هتک حرمت را داشته باشد که به شما بگوید "خجالت بکش"؟
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانست این گستاخی را تحمل کند و بگوید: گم شو! به تو؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had the effrontery to say I was lying.
[ترجمه گوگل]او این وقاحت را داشت که بگوید من دروغ می گویم
[ترجمه ترگمان]این جسارت را داشت که بگوید دارم دروغ می گویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One could only gasp at the sheer effrontery of the man.
[ترجمه گوگل]فقط می شد از هتک حرمت این مرد نفس نفس زد
[ترجمه ترگمان]فقط می شد با گستاخی محض آن مرد نفس نفس زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had the effrontery to ask me for more money.
[ترجمه گوگل]او این جسارت را داشت که از من پول بیشتری بخواهد
[ترجمه ترگمان]جسارت آن را داشت که از من پول بیشتری بخواهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You had the effrontery to die without a struggle, though it was not too late, even then.
[ترجمه گوگل]تو این هتک حرمت را داشتی که بدون مبارزه بمیری، هرچند دیر نشده بود، حتی آن زمان
[ترجمه ترگمان]تو این گستاخی را داشتی که بدون درگیری بمیری، با این که خیلی دیر نشده بود، حتی بعد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The arrogant effrontery of the man defied belief.
[ترجمه گوگل]تجاوزات متکبرانه مرد باورها را به چالش کشید
[ترجمه ترگمان]گستاخی arrogant مردی بود که باور نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Maybe effrontery would dismiss him as too negligible to pursue.
[ترجمه گوگل]شاید هتک حرمت او را به عنوان فردی ناچیز برای تعقیب رد کند
[ترجمه ترگمان]شاید این جسارت او را از تعقیب کردن خود منع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One of them had the effrontery to bring a wraith back once.
[ترجمه گوگل]یکی از آنها این هتک حرمت را داشت که یک بار یک قلاب را پس بدهد
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها این گستاخی را داشت که روح را دوباره به عقب براند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He admired the effrontery with which she bargained.
[ترجمه گوگل]او از شرارتی که او با آن چانه می زد تحسین می کرد
[ترجمه ترگمان]آن گستاخی را که با آن چانه می زد تحسین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That indestructible, inward effrontery in the meagre fellow was what made men so down on Michaelis.
[ترجمه گوگل]این هتک حرمت درونی و نابود نشدنی در همنوع ناچیز چیزی بود که مردان را نسبت به مایکلیس بسیار ضعیف کرد
[ترجمه ترگمان]این گستاخی فنا ناپذیر، در آن مردک بی نوا، آنچه را به میکائلیس گفته بود این بود که مردان را به این سادگی از میکائلیس ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has achieved this partly through sheer verbal effrontery, as in his badmouthing of George Bush.
[ترجمه گوگل]او تا حدودی از طریق دعواهای کلامی محض به این امر دست یافته است، مانند بدگویی که نسبت به جورج بوش داشت
[ترجمه ترگمان]او این کار را تا حدودی با جسارت و جسارت شفاهی اش، مانند in از جورج بوش، به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why are you showing such effrontery?
[ترجمه گوگل]چرا انقدر بداخلاقی نشون میدی؟
[ترجمه ترگمان]چرا این گستاخی را به من نشان می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had the effrontery to suggest that she enjoyed being unhappy.
[ترجمه گوگل]او این هتک حرمت را داشت که نشان می داد او از ناراضی بودن لذت می برد
[ترجمه ترگمان]این جسارت را داشت که نشان بدهد از این که ناراحت است لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The weak gain strength through effrontery and the strong grow weak because of inhibitions.
[ترجمه گوگل]افراد ضعیف از طریق بی‌رحمی قدرت می‌گیرند و قوی‌ها به دلیل بازداری ضعیف می‌شوند
[ترجمه ترگمان]قدرت کسب ضعیف از طریق effrontery و ضعیف شدن قوی به خاطر inhibitions، ضعیف و ضعیف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیرگی (اسم)
amazement, astonishment, daze, boldness, contrariness, disobedience, effrontery, impudence

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

خیره چشمی (اسم)
impertinence, effrontery, impudence, barefacedness, brazen face

بی شرمی (اسم)
effrontery, brass, indecency

انگلیسی به انگلیسی

• impudence, audacity, nerve, insolence
effrontery is bold, rude, or cheeky behaviour; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس