emissary

/ˈeməˌseri//ˈemɪsəri/

معنی: فرستاده، مامور سری
معانی دیگر: فرستاده (به ویژه عاملی که به ماموریت سری گسیل شده باشد)، مامور، نماینده، ایلچی، پیک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: emissaries
• : تعریف: an agent sent to represent, or engage in some activity such as negotiations on behalf of, another person or group, esp. a government.
مترادف: agent, ambassador, delegate, envoy, intermediary, representative
مشابه: deputy, diplomat, mediator, messenger

جمله های نمونه

1. they sent a special emissary to discuss probable peace terms
آنان فرستاده ی ویژه ای رابرای مذاکره درباره ی شرایط صلح احتمالی گسیل داشتند.

2. He had been engaged in emissary activity before he was discovered.
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه کشف شود به فعالیت اعزامی مشغول بود
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که کشف شود مشغول فعالیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The plant strikes a bargain with its emissary.
[ترجمه گوگل]این گیاه با فرستاده خود معامله می کند
[ترجمه ترگمان]این گیاه دارد با emissary معامله می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Kojong asked Hulbert to be his emissary to the Hague.
[ترجمه گوگل]کوجونگ از هالبرت خواست که فرستاده او در لاهه باشد
[ترجمه ترگمان]Kojong از Hulbert خواست که به لاهه فرستاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Valery Tikhinya, 5 was one such unlikely emissary.
[ترجمه گوگل]والری تیخینیا، 5 ساله، یکی از فرستادگان بعید بود
[ترجمه ترگمان]valery Tikhinya، ۵ نفر توسط یک مامور مخفی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The emissary of the Barbeques had tailed Mitchell as far as the top of the beach and hesitated to come closer.
[ترجمه گوگل]فرستاده باربیکیوها میچل را تا بالای ساحل دنبال کرده بود و تردید داشت که نزدیکتر شود
[ترجمه ترگمان]قاصد the، میچل را تا بالای ساحل تعقیب کرده بود و مردد بود که نزدیک تر بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am the emissary to the ruler of all the world.
[ترجمه گوگل]من فرستاده فرمانروای همه جهان هستم
[ترجمه ترگمان]من قاصد تمام جهان هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Two countries emissary did not finish the job, disgruntled and return.
[ترجمه گوگل]فرستاده دو کشور کار را تمام نکردند، ناراضی و بازگشتند
[ترجمه ترگمان]فرستاده دو کشور این کار را تمام نکرده، ناراضی و بازگشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Deploy Emissary near your Expansion Field and wait for it to deploy.
[ترجمه گوگل]Emissary را در نزدیکی Expansion Field خود مستقر کنید و منتظر بمانید تا گسترش یابد
[ترجمه ترگمان]از emissary نزدیک میدان توسعه خود استفاده کنید و صبر کنید تا استقرار یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My young emissary of the Poor People's League decided to deposit me here.
[ترجمه گوگل]فرستاده جوان من در اتحادیه بینوایان تصمیم گرفت مرا به اینجا بسپارد
[ترجمه ترگمان]مامور جوان من از انجمن جوانان، تصمیم گرفت مرا اینجا بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The soldiers need a enchantress, an emissary of the heads of State and some love.
[ترجمه گوگل]سربازان به یک جادوگر، یک فرستاده سران کشورها و مقداری عشق نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]سربازان به یک ساحره، یک مامور مخفی از سران دولت و برخی از عشق احتیاج دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Que Emissary and set rally to your nearest Expansion Field.
[ترجمه گوگل]Que Emissary را در نزدیکترین میدان توسعه خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان]و شروع به حرکت به نزدیک ترین میدان توسعه your کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The joy of family emissary, personal happiness partners, all of the happy baby.
[ترجمه گوگل]شادی فرستاده خانواده، شرکای شادی شخصی، همه نوزاد شاد
[ترجمه ترگمان]شادی اعضای خانواده، شرکای شادی شخصی، همه کودکان خوشبخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Was Colombo the emissary of Pope Paul, his Trojan horse within the Commission?
[ترجمه گوگل]آیا کلمبو فرستاده پاپ پل، اسب تروای او در کمیسیون بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا Colombo، فرستاده پاپ ژان پل، اسب تروجان در کمیسیون بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرستاده (اسم)
envoy, envoi, messenger, apostle, prophet, emissary

مامور سری (اسم)
emissary

انگلیسی به انگلیسی

• messenger, envoy, delegate, representative
an emissary is a messenger or representative sent by a government or leader; a formal word.

پیشنهاد کاربران

a person sent by one government or political leader to another to take messages or to take part in discussions
رسمی / شخصی که توسط یک دولت یا رهبر سیاسی اعزام می شود تا پیام ها را از دولت یا رهبر کشور دیگری دریافت یا در بحث ها شرکت کند، نماینده، فرستاده یا سفیر یک کشور
...
[مشاهده متن کامل]

He flew to China as the personal emissary of the President.
Synonym
envoy

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/emissary
مامور
عامل
کارگزار

بپرس