employed

/emˌplɔɪ//ɪmˈploɪ/

معنی: مشغول
معانی دیگر: استعمال کردن، بکار گماشتن، استخدام کردن، مشغول کردن، بکار گرفتن، شغل

جمله های نمونه

1. he is employed by the goverment
او در استخدام دولت است.

2. activities in which the capacities and talents of the student might best be employed
فعالیت هایی که در آن استعدادها و علایق دانشجو به بهترین وجه به کار گرفته می شوند

3. Lose not time; be always employed in something useful; cut off all unnecessary actions.
[ترجمه زهرا] زمان رو از دست نده، همیشه مشغول کار مفیدی باش؛ تمام کارهای غیر ضروری رو قطع کن.
|
[ترجمه مه لقا] زمان را ازدست نده ، همیشه به کار مفیدی مشغول باش ، انجام کارهایی که ضروری نیستند را کنار بگذار
|
[ترجمه گوگل]زمان را از دست نده؛ همیشه در کاری مفید به کار گرفته شود تمام اقدامات غیر ضروری را قطع کنید
[ترجمه ترگمان]وقت را تلف نکنید؛ همیشه به کار مفیدی اشتغال داشته باشید؛ همه اقدامات غیر ضروری را قطع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A number of people have been employed to deal with the backlog of work.
[ترجمه گوگل]تعدادی از افراد برای رسیدگی به عقب ماندگی کار به کار گرفته شده اند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از مردم برای پرداختن به کاره ای انباشته شده کار به کار گرفته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have been employed at this job for five years.
[ترجمه گوگل]من پنج سال است که در این شغل مشغول به کار هستم
[ترجمه ترگمان]پنج سال است که در این شغل استخدام شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was employed in a bank.
[ترجمه گوگل]او در یک بانک استخدام شده بود
[ترجمه ترگمان]او در بانک کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He employed a scorched-earth policy, destroying villages and burning crops.
[ترجمه گوگل]او سیاست زمین سوخته را به کار گرفت، روستاها را ویران کرد و محصولات را سوزاند
[ترجمه ترگمان]او یک سیاست زمین سوخته را به کار گرفت، روستاها و محصولات را سوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ranch employed ten or twelve cowboys.
[ترجمه گوگل]مزرعه ده یا دوازده گاوچران کار می کرد
[ترجمه ترگمان]مزرعه ده دوازده گاو نر را استخدام کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was employed to chuck out any troublemakers.
[ترجمه گوگل]او به کار گرفته شد تا هر مشکل ساز را بیرون کند
[ترجمه ترگمان]او را استخدام کرده بودند که دردسر و دردسر درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Male nurses are often employed in hospitals for the mentally ill.
[ترجمه گوگل]پرستاران مرد اغلب در بیمارستان های بیماران روانی به کار گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]پرستاران مرد اغلب برای بیمار روانی در بیمارستان استخدام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By 1960 the arms industry in America directly employed 5 million people.
[ترجمه گوگل]تا سال 1960 صنعت تسلیحات در آمریکا به طور مستقیم 5 میلیون نفر را استخدام می کرد
[ترجمه ترگمان]تا سال ۱۹۶۰، صنعت اسلحه در آمریکا به طور مستقیم ۵ میلیون نفر را استخدام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They employed the girl for that job.
[ترجمه گوگل]دختر را برای آن کار استخدام کردند
[ترجمه ترگمان] اون دختره رو استخدام کردن که این کار رو بکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You will be employed to assist in the development of new equipment.
[ترجمه گوگل]شما برای کمک به توسعه تجهیزات جدید استخدام خواهید شد
[ترجمه ترگمان]شما برای کمک به توسعه تجهیزات جدید استخدام خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For the past three years he has been employed as a firefighter.
[ترجمه گوگل]در سه سال گذشته به عنوان آتش نشان مشغول به کار بوده است
[ترجمه ترگمان]در طول سه سال گذشته به عنوان آتش نشان به کار گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The woman secretaries should be employed for their ability not for their looks.
[ترجمه گوگل]منشی های زن را باید به خاطر توانایی هایشان به کار گرفت نه برای ظاهرشان
[ترجمه ترگمان]منشی های زن باید به خاطر توانایی هایشان به کار گرفته شوند نه به خاطر ظاهرشان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشغول (صفت)
busy, engaged, occupied, employed

تخصصی

[ریاضیات] معمول، رایج

انگلیسی به انگلیسی

• having work, occupied, put to use

پیشنهاد کاربران

employed: به کار گرفته شدند
were employed by artists to: توسط هنرمندان به کار گرفته شدند برای . . . .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : employ
✅️ اسم ( noun ) : employ / employment / employee / employer
✅️ صفت ( adjective ) : employable / employed
✅️ قید ( adverb ) : _
کلیشه ای، معمول:
employed reason
به کار گماشته
استخدام شده
به استخدام درآمده
شاغل بودن، شغل
capital employed
سرمایه در گردش
بکار گرفته
مشغول کرده

به کار گرفته شدن
شاغل
مورداستفاده، استفاده شده، استعمال شده، به کاررفته، به کارگرفته شده، به کاربرده شده
گماشته ( شده )
استخدام کردن
مستخدم
استخدام شدن
استخدام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس