enrage

/enˈreɪdʒ//ɪnˈreɪdʒ/

معنی: خشمگین کردن، عصبانی کردن
معانی دیگر: به خشم آوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enrages, enraging, enraged
مشتقات: enragedly (adv.), enragement (n.)
• : تعریف: to cause to be extremely angry; infuriate.
مترادف: incense, infuriate, madden
متضاد: mollify, placate
مشابه: agitate, anger, exasperate, inflame, irk, pique, provoke, tee off

- His father's unfair criticism enraged him.
[ترجمه گوگل] انتقاد ناعادلانه پدرش او را عصبانی کرد
[ترجمه ترگمان] انتقاد شدید پدرش او را خشمگین ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Citizens were enraged by the reports of attacks on innocent civilians.
[ترجمه گوگل] شهروندان از گزارش حملات به غیرنظامیان بی گناه خشمگین شدند
[ترجمه ترگمان] شهروندان از گزارش ها مبنی بر حملات به شهروندان بیگناه خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He was enraged by news of plans to demolish the pub.
[ترجمه گوگل]او از اخبار مربوط به برنامه هایی برای تخریب میخانه خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر نقشه برای ویران کردن میخانه به خشم آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The pettiness of their criticisms enraged him.
[ترجمه گوگل]کوچک بودن انتقادهای آنها او را عصبانی می کرد
[ترجمه ترگمان]حقارت انتقادی خود او را خشمگین می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was enraged at his stupidity.
[ترجمه گوگل]او از حماقت او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از حماقت او عصبانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was enraged at the injustice of the remark.
[ترجمه گوگل]او از بی عدالتی این اظهار نظر عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از این که این حرف را زده بود خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Trying to reason with him only enrages him even more.
[ترجمه گوگل]تلاش برای استدلال با او فقط او را بیشتر عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد با او تنها باشد، حتی بیشتر از او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He started another matter to enrage me, but I didn't care.
[ترجمه گوگل]او موضوع دیگری را شروع کرد تا من را عصبانی کند، اما من اهمیتی ندادم
[ترجمه ترگمان]او موضوع دیگری را برای عصبانی کردن من شروع کرد، اما اهمیتی نمی دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was enraged by his presumption.
[ترجمه گوگل]او از فرض او عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]از گستاخی او خشمگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He enraged the government by renouncing the agreement.
[ترجمه گوگل]او با انصراف از توافق، دولت را به خشم آورد
[ترجمه ترگمان]وی با انکار این توافق، دولت را خشمگین ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many readers were enraged by his article.
[ترجمه گوگل]بسیاری از خوانندگان از مقاله او خشمگین شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خوانندگان از مقاله او خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I began getting more and more enraged at my father.
[ترجمه گوگل]من بیشتر و بیشتر از پدرم عصبانی می شدم
[ترجمه ترگمان]از پدرم بیشتر عصبانی می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was so enraged at the article about him that he sued the newspaper.
[ترجمه گوگل]او به قدری از مقاله درباره او عصبانی شد که از روزنامه شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]چنان از این مقاله خشمگین شد که از روزنامه شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mere mention of precious Graham seemed to enrage Eunice even more.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید صرف ذکر گراهام گرانبها یونیس را بیش از پیش خشمگین کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که نام گراه ام گران بها حتی دیگر یون یس را عصبانی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But de-emphasizing the ban would enrage their natural allies among abortion foes.
[ترجمه گوگل]اما عدم تاکید بر این ممنوعیت باعث خشم متحدان طبیعی آنها در میان دشمنان سقط جنین می شود
[ترجمه ترگمان]اما de تاکید کرد که این ممنوعیت موجب خشم متحدان طبیعی آن ها در میان دشمنان سقط جنین خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He looked away[sentence dictionary], apparently enraged.
[ترجمه گوگل]نگاهش را از [فرهنگ جملات] دور کرد، ظاهراً خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]او به خارج از فرهنگ لغت (فرهنگ لغت)نگاه کرد، ظاهرا خشمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Disapproval would at first enrage and then devastate him, and these warning messages apparently arrived visually.
[ترجمه گوگل]عدم تایید در ابتدا او را عصبانی و سپس ویران می کرد و ظاهراً این پیام های هشدار دهنده به صورت بصری می رسید
[ترجمه ترگمان]Disapproval ابتدا عصبانی می شد و سپس او را ویران می کرد و این پیام های هشدار ظاهرا به صورت بصری می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

عصبانی کردن (فعل)
fluster, annoy, flurry, funk, irritate, enrage, blow up, madden, unnerve, steam up

انگلیسی به انگلیسی

• infuriate, anger, exasperate
if something enrages you, it makes you very angry.

پیشنهاد کاربران

بپرس