earthen

/ˈɜːrθn̩//ˈɜːθn̩/

معنی: جسمانی، گلی، مادی، خاکی، سفالی
معانی دیگر: (ساخته شده از خاک یا گل) خاکی، سفالین، خشتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: composed of earth, soil, or dirt.
مشابه: earthy, terrestrial

(2) تعریف: made of clay.

- an earthen pot
[ترجمه گوگل] یک گلدان خاکی
[ترجمه ترگمان] دیگ سفالی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. earthen walls on both sides of the road
دیواره های خاکی در دو طرف جاده

2. an earthen dam
سد خاکی،برغاب

3. an earthen jug
کوزه ی سفالین

4. The runway was re-created as an earthen path leading to a makeshift forest.
[ترجمه گوگل]باند فرودگاه دوباره به عنوان یک مسیر خاکی منتهی به یک جنگل موقت ساخته شد
[ترجمه ترگمان]باند فرودگاه به عنوان یک مسیر خاکی که به یک جنگل موقتی منتهی می شد، دوباره ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Gold, earthen tones peek out from shadows with the help of subtle lighting scheme.
[ترجمه گوگل]رنگ های طلایی و خاکی با کمک طرح نورپردازی ظریف از سایه ها بیرون می آیند
[ترجمه ترگمان]طلا، رنگ خاک، با کمک طرح نورپردازی ظریف، از سایه به بیرون نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An earthen mound forms an even more direct imitation.
[ترجمه گوگل]یک تپه خاکی تقلید مستقیم تری را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]یک پشته خاکی حتی تقلید مستقیم دیگری هم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The coals were extinguished in the earthen stove, and the darkness absolute.
[ترجمه گوگل]زغال ها در اجاق خاکی خاموش شدند و تاریکی مطلق
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ در بخاری و تاریکی مطلق خاموش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While the glass lamp rebukes the earthen for calling it cousin.
[ترجمه گوگل]در حالی که چراغ شیشه ای خاکی را سرزنش می کند که آن را پسر عمو می خواند
[ترجمه ترگمان]در حالی که چراغ شیشه ای به خاطر آن بود که آن را پسر عمو خطاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The earthen pot is glazed inside.
[ترجمه گوگل]گلدان سفالی داخل لعاب است
[ترجمه ترگمان]دیگ سفالی در داخل آن قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ksar, a group of earthen buildings surrounded by high walls, is a traditional pre - Saharan habitat.
[ترجمه گوگل]کسار، گروهی از ساختمان‌های خاکی است که با دیوارهای بلند احاطه شده‌اند، زیستگاه سنتی پیش از صحرا است
[ترجمه ترگمان]The، گروهی از ساختمان های خاکی که دیواره ای بلند را احاطه کرده اند، سکونت گاه سنتی پیش از صحرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tractors are tilling the land and building earthen rows that will serve as levees once water flows into these fields.
[ترجمه گوگل]تراکتورها زمین را می‌کشند و ردیف‌های خاکی می‌سازند که پس از سرازیر شدن آب به این مزارع، نقش سیل‌آبی را خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]Tractors در حال کار بر روی زمین و ایجاد ردیف های خاکی هستند که زمانی که آب به این زمینه ها جریان پیدا کند، به عنوان دیواره ساحلی عمل خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Painted earthen animals are rich in color and good for collection.
[ترجمه گوگل]حیوانات سفالی رنگ شده از نظر رنگ غنی هستند و برای جمع آوری خوب هستند
[ترجمه ترگمان]حیواناتی که خاک نقاشی شده، از لحاظ رنگ غنی هستند و برای جمع آوری میوه مناسب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The earthen pot is grazed inside.
[ترجمه گوگل]گلدان خاکی در داخل چرا می شود
[ترجمه ترگمان]گلدان خاکی در داخل grazed می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Despite the mud outside, the earthen floor was clean.
[ترجمه گوگل]با وجود گل و لای بیرون، کف خاکی تمیز بود
[ترجمه ترگمان]کف اتاق با وجود گلی که بیرون بود تمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسمانی (صفت)
material, sensual, carnal, bodily, physical, corporeal, temporal, earthen, worldly

گلی (صفت)
muddy, clayey, earthen, fictile, fenny, luteous, roseate, rose-colored, rose-coloured

مادی (صفت)
material, physical, somatic, corporeal, earthen, materialist, worldly, idiographic

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

سفالی (صفت)
earthen, tegular

انگلیسی به انگلیسی

• made of earth, made of clay
earthen pots are made of baked clay.
an earthen floor is made of hard earth.

پیشنهاد کاربران

بپرس