enjoin

/enˌdʒɔɪn//ɪnˈdʒoɪn/

معنی: مقرر داشتن، امر کردن، بهم متصل کردن، سفارش کردن به
معانی دیگر: دستور دادن، حکمفرما کردن، (به ویژه با پشتیبانی قانون) منع کردن، ممنوع کردن، بازداری کردن، بازداشتن، (به ویژه بطور قانونی) به انجام کاری ملزم کردن، مجبور کردن، حکم صادر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enjoins, enjoining, enjoined
مشتقات: enjoiner (n.), enjoinment (n.)
(1) تعریف: to order or recommend emphatically.
مشابه: bid, charge

- They enjoined absolute secrecy until the unveiling of the painting.
[ترجمه گوگل] آنها تا زمان رونمایی از این تابلو به رازداری مطلق دستور دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها به رازداری کامل تا زمانی که از این نقاشی پرده برداری می کردند به رازداری کامل ادامه می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The commandment enjoins us to honor the Sabbath.
[ترجمه گوگل] این فرمان ما را به احترام به سبت سفارش می کند
[ترجمه ترگمان] خدا به ما دستور می ده که روز شنبه دعا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to forbid, esp. by legal order.
مشابه: veto

- He was enjoined from seeing his children.
[ترجمه گوگل] او را از دیدن فرزندانش سفارش کردند
[ترجمه ترگمان] به او اجازه می داد که بچه هایش را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to enjoin silence on a class
سکوت در کلاس حکمفرما کردن

2. He enjoined obedience on his followers.
[ترجمه گوگل]او پیروان خود را به اطاعت امر کرد
[ترجمه ترگمان]اون به پیروان او فرمان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The organisation has been enjoined to end all restrictions.
[ترجمه گوگل]این سازمان موظف شده است که به تمام محدودیت ها پایان دهد
[ترجمه ترگمان]به این سازمان دستور داده شده است تا به همه محدودیت ها پایان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She enjoined me strictly not to tell anyone else.
[ترجمه گوگل]او شدیداً به من سفارش کرد که به کسی نگم
[ترجمه ترگمان]او به من اصرار می کرد که به هیچ کس دیگر چیزی نگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The leader enjoined that the rules should be obeyed.
[ترجمه گوگل]رهبر دستور داد که قوانین باید رعایت شود
[ترجمه ترگمان]رهبر به او دستور داد که مقررات را اجرا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The judge enjoined Varityper from using the ad in any way.
[ترجمه گوگل]قاضی به Varityper دستور داد تا از این آگهی به هیچ وجه استفاده نکند
[ترجمه ترگمان]قاضی دستور داد تا به هر حال از آگهی استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is true that Islam enjoins tolerance; there's no doubt about that.
[ترجمه گوگل]درست است که اسلام به مدارا سفارش می کند در این شکی نیست
[ترجمه ترگمان]درست است که اسلام شکیبایی را تحمل می کند؛ هیچ شکی در این مورد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He enjoined obedience on the soldiers.
[ترجمه گوگل]سربازان را به اطاعت امر کرد
[ترجمه ترگمان]به اطاعت از سربازان فرمان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The positive neutrality enjoined on the force has now been overtaken by events.
[ترجمه گوگل]بی طرفی مثبتی که به نیروها دستور داده شده بود اکنون توسط رویدادها غلبه کرده است
[ترجمه ترگمان]موضع بی طرفی مثبت که به زور به نیرو بستگی دارد در حال حاضر از حوادث پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The embezzler was severely punished and enjoined to kick back a portion of the stolen money each month.
[ترجمه گوگل]اختلاسگر به شدت تنبیه شد و مقرر شد هر ماه بخشی از پول سرقت شده را پس بگیرد
[ترجمه ترگمان]The به شدت تنبیه شد و دستور داد هر ماه قسمتی از پول سرقت شده را پس بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Democratic principles enjoin it; social justice requires it; national safety demands it.
[ترجمه گوگل]اصول دموکراتیک به آن دستور می دهد عدالت اجتماعی ایجاب می کند امنیت ملی ایجاب می کند
[ترجمه ترگمان]اصول دموکرات آن را ممنوع می کنند؛ عدالت اجتماعی به آن نیاز دارد؛ امنیت ملی آن را می طلبد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Does she enjoin Congress from implementing its legislation?
[ترجمه گوگل]آیا او کنگره را از اجرای قوانین خود منصرف می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا او کنگره را از اجرای قانون خود منع می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Religion and morality enjoin this conduct.
[ترجمه گوگل]دین و اخلاق به این امر دستور می دهد
[ترجمه ترگمان]دین و اخلاق این رفتار را ممنوع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Enjoin the Defendant permanently from violating its own organization bylaws.
[ترجمه گوگل]متهم را به طور دائم از نقض آئین نامه سازمان خود منصرف کنید
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان را به طور دائم از نقض قوانین سازمان خود منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Orders to intelligence operatives often enjoin secrecy.
[ترجمه گوگل]دستورات به ماموران اطلاعاتی اغلب دستور محرمانه بودن را می دهد
[ترجمه ترگمان]دستور دادن عوامل سازمان جاسوسی غالبا محرمانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقرر داشتن (فعل)
assign, establish, fix, provide, ordain, appoint, resolve, enjoin, prescribe

امر کردن (فعل)
direct, command, bid, ordain, enjoin, dictate

بهم متصل کردن (فعل)
compact, enjoin

سفارش کردن به (فعل)
enjoin

تخصصی

[حقوق] ملزم کردن، منع کردن، قدغن کردن

انگلیسی به انگلیسی

• direct, order; forbid, prohibit, deny
if you enjoin someone to do something, you order them to do it, especially when you are in a position of authority; a formal word.
if you enjoin a particular kind of behaviour on someone, you order or recommend that they behave in that way, especially when you are in a position of authority; a formal word.

پیشنهاد کاربران

راهنمایی کردن، تحمیل کردن، نهی کردن
توصیه کردن، دستور دادن، منع کردن

بپرس