favourable

/ˈfeɪvərəbl̩//ˈfeɪvərəbl̩/

مساعد، موافق، سازگار، همراه، امیدبخش، خوب، مطلوب، خجسته، درخور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. The ship forged ahead under a favourable wind.
[ترجمه گوگل]کشتی زیر یک باد مساعد جلو رفت
[ترجمه ترگمان]کشتی در زیر باد موافق حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My first impression of him was favourable.
[ترجمه گوگل]اولین برداشت من از او مثبت بود
[ترجمه ترگمان]نخستین احساس من نسبت به او خوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Is he favourable to the proposal?
[ترجمه گوگل]آیا او با این پیشنهاد موافق است؟
[ترجمه ترگمان]به این پیشنهاد موافق است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The scheme might work better with more favourable circumstances.
[ترجمه گوگل]این طرح ممکن است با شرایط مساعدتر بهتر عمل کند
[ترجمه ترگمان]این طرح ممکن است با شرایط بهتری کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His recently completed chapel for Fitzwilliam is attracting favourable comment.
[ترجمه گوگل]کلیسای کوچک او که اخیراً برای فیتزویلیام تکمیل شده است نظر مثبتی را به خود جلب کرده است
[ترجمه ترگمان]فیتزویلیام که اخیرا به پایان رسیده است، اظهار نظر مساعدی را در این مورد به خود جلب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We found that most people are favourable to the idea.
[ترجمه گوگل]ما متوجه شدیم که اکثر مردم با این ایده موافق هستند
[ترجمه ترگمان]ما متوجه شدیم که اکثر مردم با این ایده موافق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She gained a highly favourable impression of the company.
[ترجمه گوگل]او تصور بسیار مطلوبی از شرکت به دست آورد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تاثیر خوبی در این شرکت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The biography shows him in a favourable light.
[ترجمه گوگل]بیوگرافی او را در نور مطلوب نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او را در یک نور مناسب نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She made a favourable impression on his parents.
[ترجمه گوگل]او تأثیر مطلوبی بر پدر و مادرش گذاشت
[ترجمه ترگمان]بر پدر و مادرش تاثیر مطلوبی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's encouraging to receive a favourable report on one's work.
[ترجمه گوگل]دریافت گزارش مطلوب در مورد کار خود، دلگرم کننده است
[ترجمه ترگمان]این دلگرم کننده است که یک گزارش مطلوب در مورد کار خود دریافت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reactions to the proposal so far have been adverse/favourable/mixed.
[ترجمه گوگل]واکنش‌ها به این پیشنهاد تاکنون نامطلوب/مطلوب/مختلط بوده است
[ترجمه ترگمان]واکنش ها نسبت به این پیشنهاد تا کنون مخالف \/ موافق \/ موافق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A smart appearance makes a favourable impression at an interview.
[ترجمه گوگل]ظاهر باهوش در مصاحبه تاثیر مطلوبی می گذارد
[ترجمه ترگمان]ظاهر هوشمند در یک مصاحبه تاثیر مثبتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This period provided a favourable environment for the spread of communism.
[ترجمه گوگل]این دوره زمینه مساعدی را برای گسترش کمونیسم فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]این دوره، محیط مساعدی را برای گسترش کمونیسم فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Conditions are very favourable for starting a business.
[ترجمه گوگل]شرایط برای راه اندازی کسب و کار بسیار مساعد است
[ترجمه ترگمان]شرایط برای شروع یک کسب وکار بسیار مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] مساعد، مطلوب، مورد قبول

انگلیسی به انگلیسی

• positive, approving; likable; helpful, encouraging; promising; desirable (also favorable)
if you are favourable to something, you agree with it or approve of it.
if something makes a favourable impression on you, you like it or approve of it.
if you present something in a favourable light, you try to make people like it or approve of it.
favourable conditions make something more likely to succeed.
if you make a favourable comparison between two things, you say that the first is at least as good as the second.

پیشنهاد کاربران

مطلوب و نقطه مقابلشunfavourable است به معنی نامطلوب
سلیقه ای
مورد پسند

بپرس