fatherland

/ˈfɑːðərˌlænd//ˈfɑːðəlænd/

معنی: موطن، کشور، میهن، وطن
معانی دیگر: سرزمین آبا و اجدادی، زادبوم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person's homeland; native soil.
مشابه: country, home

(2) تعریف: the land of one's ancestors.

جمله های نمونه

1. They were willing to serve the fatherland in its hour of need.
[ترجمه گوگل]آنها حاضر بودند در ساعت نیاز به میهن خدمت کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حاضر بودند در ساعت نیاز به وطن خدمت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My labour has enriched the fatherland.
[ترجمه گوگل]کار من وطن را غنی کرده است
[ترجمه ترگمان]نیروی کار من سرزمین پدری را غنا بخشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He remained faithful to his fatherland right to the end.
[ترجمه گوگل]او تا آخر به وطن خود وفادار ماند
[ترجمه ترگمان]او تا پایان به وطنش وفادار ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Patria o Muerte, Castro liked to say Fatherland or Death.
[ترجمه گوگل]Patria o Muerte، کاسترو دوست داشت بگوید پدر و مادر یا مرگ
[ترجمه ترگمان]کاسترو دوست داشت به سرزمین پدری یا مرگ بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do you want our socialist fatherland to be beaten and to lose its independence?
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید سرزمین پدری سوسیالیستی ما ضربه بخورد و استقلال خود را از دست بدهد؟
[ترجمه ترگمان]آیا می خواهید که میهن پرستان ما مورد ضرب و شتم قرار بگیرند و استقلال خود را از دست بدهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One, inured to misfortune by her fatherland.
[ترجمه گوگل]یکی از بدبختی های سرزمین پدری اش
[ترجمه ترگمان]یکی که به بدبختی وطن او خو گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Everything belongs to the fatherland when the fatherland is in danger.
[ترجمه گوگل]وقتی وطن در خطر باشد همه چیز متعلق به وطن است
[ترجمه ترگمان]همه چیز به سرزمین پدری تعلق دارد که وطن در خطر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jack: No, he immigrated to Switzerland from his fatherland, German.
[ترجمه گوگل]جک: نه، او از سرزمین پدری خود، آلمان، به سوئیس مهاجرت کرد
[ترجمه ترگمان]نه، اون به سویس و آلمان مهاجرت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the past we had no fatherland, nor could we have had one.
[ترجمه گوگل]در گذشته ما نه سرزمین پدری داشتیم و نه می توانستیم داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]گذشته از این ما میهن fatherland نداشتیم و نه می توانستیم داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That is our country, our fatherland - and no other.
[ترجمه گوگل]این کشور ما است، وطن ما - و نه دیگری
[ترجمه ترگمان]این میهن، میهن ما، میهن ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The perfidious military attack on our fatherland, begun on 22 June by Hitler's Germany, is continuing.
[ترجمه گوگل]حمله نظامی موذیانه به سرزمین پدری ما که در 22 ژوئن توسط آلمان هیتلری آغاز شد، همچنان ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]حمله نظامی خائن به وطن ما، که در ۲۲ ژوئن از سوی آلمان هیتلر آغاز شد، ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Everything belongs to the fatherland when fatherland is in danger.
[ترجمه گوگل]وقتی وطن در خطر است همه چیز متعلق به وطن است
[ترجمه ترگمان]همه چیز به سرزمین پدری تعلق دارد که در آن سرزمین پدری در خطر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fatherland is our family, but now many students abroad cannot go back.
[ترجمه گوگل]وطن خانواده ما است، اما اکنون بسیاری از دانشجویان خارج از کشور نمی توانند به عقب برگردند
[ترجمه ترگمان]وطن خانواده ماست، اما اکنون بسیاری از دانشجویان خارج از کشور نمی توانند بازگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were doing everything they could to help the fatherland.
[ترجمه گوگل]هر کاری از دستشان بر می آمد برای کمک به میهن انجام می دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها هر کاری که بتوانند برای کمک به وطن انجام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موطن (اسم)
home, birthplace, matrix, motherland, fatherland

کشور (اسم)
country, soil, commonwealth, state, fatherland, territory, nation, kingdom

میهن (اسم)
home, motherland, fatherland

وطن (اسم)
home, fatherland

انگلیسی به انگلیسی

• homeland, native land, land of one's ancestors
someone's fatherland is the country in which they or their ancestors were born; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس