figured

/ˈfɪɡjərd//ˈfɪɡəd/

شکل دار، دیس دار، متشکل، فرتودار، نمایهدار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: shaped, formed, or fashioned.

(2) تعریف: represented by a pictorial or sculpted image; depicted.

(3) تعریف: decorated, esp. with a pattern; ornamented.

- figured silk cloth
[ترجمه گوگل] پارچه ابریشمی شکل
[ترجمه ترگمان] پارچه ابریشمی را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. figured cloth
پارچه ی طرح دار

2. he figured we were ready to go
او فهمید که ما آماده ی رفتن بودیم.

3. his mind figured forth all kind of images
او انواع و اقسام تصورات را به ذهن خود خطور داد.

4. We hadn't figured on a long delay at the airport.
[ترجمه گوگل]به تأخیر طولانی در فرودگاه فکر نکرده بودیم
[ترجمه ترگمان]ما در فرودگاه معطل نکرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She often figured in my dream.
[ترجمه گوگل]او اغلب در رویای من تصور می کرد
[ترجمه ترگمان]او اغلب در خواب فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Have you figured out the expenses?
[ترجمه گوگل]آیا هزینه ها را مشخص کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]the رو فهمیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sculptor figured the girl in clay.
[ترجمه گوگل]مجسمه ساز دختر را در خاک رس شکل داد
[ترجمه ترگمان]مجسمه ساز آن دختر را در خاک رس یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Have you figured out how much the holiday will cost?
[ترجمه گوگل]آیا متوجه شده اید که تعطیلات چقدر هزینه دارد؟
[ترجمه ترگمان]متوجه شدید که تعطیلات چقدر هزینه دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boy was figured on a blackboard.
[ترجمه گوگل]پسرک روی تخته سیاه نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان]اون پسر روی تخته سیاه پیدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He figured himself as a good candidate.
[ترجمه گوگل]او خود را کاندیدای خوبی می دانست
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو به عنوان یه کاندید خوب انتخاب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From the way he behaved, I figured that he was drunk.
[ترجمه گوگل]از رفتارش فهمیدم مست است
[ترجمه ترگمان]، اونطور که اون رفتار می کرد فکر کردم که مست بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bookkeeper figured well.
[ترجمه گوگل]حسابدار خوب متوجه شد
[ترجمه ترگمان]دفتردار خوب فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Have you figured out how much the trip will cost?
[ترجمه گوگل]آیا متوجه شده اید که هزینه سفر چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]متوجه شدید که سفر چقدر هزینه خواهد داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was worth the trouble, I figured.
[ترجمه گوگل]به این فکر کردم که ارزش زحمت را داشت
[ترجمه ترگمان]فکر کردم ارزش این دردسر رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• formed or shaped; represented; ornamented, decorated; drawn

پیشنهاد کاربران

برداشت کردن
نتیجه گیری کردن, درک کردن
حدس میزدم
تجسم کرد
دریافت
فرض گرفتن
در نظر گرفتن
حدس زدن
ریخت گرفته ، ریخت دار ، دارای ریخت
فیگور گرفته ، فیگور دار ، دارای فیگور
فکر، فکر کردن، تصور کردن

بپرس